نوع مقاله : نگاه
زهرا قدیانی
مبلهای پت و پهن پارچهای یا چرم، میز ناهارخوری که با زور در گوشهای از هال یا پذیرایی جا خوش کرده است، میزهای عسلی کوچک و بزرگ، گلدانهای سفالی رنگشده و بوفههای مملو از ظروف مختلف، خانهها را پر کرده است. فرض مسلّم عروسهایی که به خانهی بخت میروند، زندگی در خانهای دویستمتریست؛ اما پس از اولین اسبابکشی، متوجه واقعیت تلخ زندگی در خانهی کوچک میشوند.
وزن ناجور اشیا
خانهها، مثل شعری شدهاند که وزن و قالبش جور درنمیآید و زبان این شعر، گنجایش چنین وزن ثقیلی را ندارد. در این خانهها، با اسبابی روبهرو میشوید که هیچ کاربردی ندارند. اگر قائل به کارکرد زیبایی اشیا باشیم، باز هم وجود این حجم از آنها زیبا نیست. گلدانها و گلهای مصنوعی، بوفههای انباشته از کریستالهای بدلی، رومیزیها و تابلوها و ساعتهای جورواجور، اشیاییست که تناسبی با فضا و متراژ این خانهها ندارد. خانهها، در تصرف اشیاست و آنها مقدم بر انسان و حوایج انسانیاند. هجوم وسایل اضافی و فاقد کارکرد واقعی به خانههای کوچک، سبب شده این خانهها، جایی برای زیستن نباشند. دامنهی دلالتهای معنایی این اشیا چنان است که معنای صریح زیستن و آسودن در خانه را سلب میکند و قرار است معناهای ضمنی چون مکنت، سرمایه و برخورداری را تلویحاً به ما متذکر شود؛ خانههایی که اشیا و فضاهای متضاد کنار هم قرار میگیرند، بدون هیچ تناسب و تعاملی؛ کاناپهی زمخت، روی فرش ابریشمی ظریفی قرار میگیرد و آشپزخانهی مدرنی را با زیلو میپوشانند.
بوی خانه و سرّ درون
هر خانهای، بوی مخصوص به خود را دارد: یکی بوی تاید میدهد و آن دیگری بوی قورمهسبزی؛ بویی به تناسب ساکنان هر خانه و فضایی که آنان را احاطه کرده است. کمتر خانهای هست که بوی کتاب بدهد؛ با اینکه تا دلتان بخواهد، در این خانهها اشیای اضافی میبینید.
خانههایی برای نیاسودن
خانهها، جایی شده برای کارکردهای مجازی اشیا، و تنها اندکجایی برای زیستن و آسودن هست. این فضا، مدتهاست که فاقد دلالتهایی معنایی پیشین خود شده است. این خانهها، دالّیاند که دیگر با مدلول خویش پیوند ندارند و دلالتهای معنایی چون آرامش و آسایش از آنها رخت بربسته و تنها بر معناهایی چون خوردن، آشامیدن، خوابیدن و قضای حاجت بدل شدهاند. این خانهها، بهترین مکان برای دیدن تضادها و تقابلهای درونی صاحبانشاناند؛ کسانی که میخواهند تمام سازوبرگ زندگی بورژوایی ابلهانه را در آپارتمانی شصتمتری بگنجانند و عجیبتر آنکه اصرار دارند به همه ثابت کنند از این سازوبرگ چون دیگران چیزی کم ندارند.
ماجرای آفتابه و لگن
در این خانهها، دکوراسیون داخلی و چینش اسباب، نهتنها خطاها و اشتباههای فاحش بساز و بفروشها و معماران مدادبهگوش را نمیپوشاند و تصحیح نمیکند، بلکه خود نیز بر این مسئله تأکید میکند و بیش از پیش، فقیری و عریانی روح ساکنانش را به ما گوشزد میکند. شاید سالهاست تلاش میکنیم که این بیمعنایی و پوچی را با خرتوپرت و آفتابه و لگن بپوشانیم؛ اما هنوز مثل آن پادشاه لختیم.
خانههای ضدکودک
داستان وقتی بدتر میشود که کودک یا کودکانی هم در این خانهها باشند. این خانههای ضدکودک، روح و روان کودک امروز را به چند شیء بیمعنا میفروشد. کودک امروز، بهقدر کافی از فضاهایی که نسلهای قبل از او داشتند، محروم شده است. بازی در حیاط، باغ و حتی کوچه با همبازیهای همیشگی و فراوان، موهبتی بود که کودک امروز از آن محروم است. حالا خانوادهها با تجملگرایی، کار را بر کودک سخت کردهاند.
عروس کپیکار
در سایتها و صفحات مخصوص عروسخانمها، مصرفگرایی بیداد میکند؛ تازهعروسهایی که عکس جهیزیهی خود را در معرض دید عموم میگذارند. آنان خریدهایی کردهاند که گویا از روی یک لیست واحد تهیه شده و به کارایی آن کمترین توجهی نشده است. خانهها بیتوجه به متراژ و مدل، تنها از روی لیستی بلندبالا کپی شدهاند. آشپزخانهها پر شدهاند از چند نوع سرویس قابلمه و انواع لوازم برقی اضافی مثل تخممرغپز. رسم تکلفبار و فخرفروشانهی دیدن جهاز عروس، نهتنها از بین نرفته، بلکه به فضای مجازی با انواع مخاطب از طبقات مختلف اجتماعی کشیده شده و کاربردی ندارد جز ایجاد چشموهمچشمی و تولید حسرت و اندوه برای اقشار ضعیفتر اجتماع و تبلیغ مصرفگرایی.