نوع مقاله : نگاه
این مطلب را فقط زوجهایی بخوانند که بچهدارشدن را به آینده موکول میکنند
سیما باروتی
روزگاری نه چندان دور، برای بچهدارشدن رقابت بیحسابوکتابی بین خانوادهها جاری بود. بچهها پشت سر هم به دنیا میآمدند و تشخیص اینکه کدام از دیگری بزرگتر یا کوچکتر است، بسیار دشوار میشد. حالا همهچیز برعکس شده و سر بچهدارنشدن رقابت است. ماراتنی شکل گرفته تا مشخص شود چه کسی میتواند مزهی شیرین پدر یا مادرشدن را به تعویق بیندازد. البته افراد برای شانه خالیکردن از زیر بار مسئولیت فرزندآوری، دلایل خاص خودشان را دارند: برخی شرایط اقتصادی، برخی مشغلهی شغلی، عدهای ترس از مسئولیت و... را عنوان میکنند. اما سؤال اصلی این است: آخر چه؟ کمتر زوجی تا ابد از خیر پدر یا مادرشدن میگذرد. اغلب زوجها، این تصمیم را به آیندهای نامعلوم موکول میکنند. این روزها باب شده که زوجهای جوان بگویند اول جوانی میکنیم و بعد بچهداری. آنها بیخبر از آینده، با این منطق، وارد بازی خطرناکی میشوند. فرزندآوری در سنین بالا، علاوه بر اینکه سلامت نوزاد را با خطر جدی روبهرو میکند، مشکلات و سختیهایی در مسیر زندگی خانواده و تربیت فرزند ایجاد میکند. باید به وقتش بچهدار شد.
شکاف زیاد نسلی
بچهدارشدن در سن بالا، دردسرها و مشکلاتی دارد که باید به آنها توجه داشت. البته این مشکلات، با افزایش فاصلهی سنی میان والدین و فرزندان، بیشتر نیز میشود. به عبارت دیگر، هر اندازه که مرد یا زنی در سن بالاتر صاحب فرزند شود، به همان اندازه از فرزندان و خواستههای آنها فاصله میگیرد و مشکلات میان آنها به همان اندازه افزایش پیدا میکند. یکی از مهمترین این مشکلات، عدم توانایی درک فرزندان و خواستههای آنهاست. در این باره در جلد 104 کتاب «بحار الانوار» آمده است که حضرت علی(ع) فرمودند: «فرزندان خود را به اقتضای زمان آینده تربیت کنید.» بنابراین در این باره، باید بدانیم که دوستیکردن با فرزند و درک خواستههای دوران کودکی، نوجوانی و جوانی آنها، یکی از مسئولیتهاییست که برعهدهی هر پدر و مادر گذاشته شده است. توجه به این موضوع، ضروریست که ویژگیها و خصلتهای شخصیتی انسانها در سنین مختلف تغییر میکند و هر انسانی در هر دورهای از زندگی، دغدغهها و تمایلات خاصی دارد که موجب میشود اولویتهای زندگی و نحوهی برخورد او با دیگران و حتی فرزندانش تغییر کند. روشن است که وقتی افراد در سنین بالا بچهدار شوند، نوع رفتارشان با فرزندان متفاوت با پدر و مادران جوان است و کمتر توانایی درک نیازهای فرزندان خود را دارند. در میان روایتهای اسلامی، بر این نکته تأکید شده که پدر و مادری موفقاند که بتوانند شرایط فرزند خود را درک کنند. در این باره در کتاب «وسائل الشیعه»، از پیامبر گرامی(ص) روایت شده است: «با کودکت همانند کودکان برخورد کن و حرف بزن.»
مانع بزرگ در رشد و پیشرفت فرزند
یکی از خصوصیات پدر و مادرهایی که در سنین بالاتر از 35 و حتی 40 صاحب بچه شدهاند، این است که اغلب بیشتر از دیگر پدر و مادرها، نقش والدینی خود را ایفا میکنند؛ یعنی بیش از اندازه به نوع تربیت یا حتی وضع ظاهری و لباس پوشیدن فرزندان خود حساساند و در عین حال، نقش حمایتی را بیشتر از والدین جوان ایفا میکنند. کارشناسان معتقدند فرزندانی که فاصلهی سنی بیشتری با پدر و مادرشان دارند، اغلب وابستگی و نیاز بیشتری به والدین خود دارند که گاهی این وابستگی و کمشدن احساس استقلال، تا دوران جوانی و میانسالی فرزندان هم ادامه مییابد. برای مثال پدران و مادرانی که در سن بالا صاحب فرزند میشوند، تمایل کمتری از دیگران برای استقلال فرزند خود دارند و ترجیح میدهند مدتزمان طولانیتری از نظر عاطفی و اقتصادی به آنها وابسته باشند؛ در حالی که این نوع رفتار در سبک زندگی نبی مکرم اسلام(ص) و ائمهی معصوم(ع) دیده نمیشود. بزرگان دینی ما، همواره از استقلال فرزندان خود استقبال و احساس رضایت میکردند. نمونهی این اتفاق را میتوان در برخورد پیامبر(ص) با عبدالله، پسر جعفر طیار(ره)، دید. در کتاب «بحار الانوار» نوشته شده زمانی که عبدالله در خردسالی و اوایل دوران نوجوانی بود، شکلهایی با گِل خشک میساخت و آن را به عنوان وسیلهی بازی، به بچههای دیگر میفروخت. پیامبر(ص) که عبدالله را در آن حالت دیدند، بسیار خوشحال شدند و بعد از تشویق، در حقش دعا کردند و گفتند: «انشاءالله خدا به کسب و کارت رونق دهد.» همین باعث شد که عبدالله در آینده تاجر موفقی شود. حواستان باشد که حمایت بیش از اندازه، مانع رشد و پیشرفت بچهها میشود.
پایان تلخ و زودهنگام
عمر دست خداست و کسی نمیداند که دست تقدیر برای او چه سرنوشتی نوشته؛ اما مرگ در سنین بالا و سالمندی، کمی طبیعیتر است و اگر در سنوسال بالا بچهدار شوید، خداینکرده ممکن است جدایی کودک یا نوجوان با پدر و مادرش زودتر اتفاق بیفتد و فرزندان، حتی قبل از رسیدن به سن جوانی یتیم شوند. بنابراین همانطور که والدین دربارهی تربیت صحیح و رسیدگی به نیازها و مشکلات فرزند خود مسئولاند، باید از ایجاد مشکلات برای فرزند خود هم جلوگیری کنند. توجه به این نکته هم حائز اهمیت است که افراد در سن بالا، امکان ابتلا به بیماریهایی را دارند که موجب ناتوانی آنها میشود. شاید بعضی افراد که در سن بالا صاحب فرزند میشوند، میخواهند کسی را داشته باشند تا در دوران پیری و بیماری از آنان مراقبت کند. داشتن این ایده برای فرزنددارشدن اشتباه است؛ چراکه پدر و مادر در وهلهی اول، باید در حد توان، امکانات مورد نیاز فرزند خود را در دوران کودکی او فراهم کنند و سپس در دوران نوجوانی و جوانی، در حد شرایط و تواناییاش، از او انتظار کمک و همراهی داشته باشند.
از آن ور بام نیفتیم
بعضی از پدر و مادرها فکر میکنند همین که نیازهای مادی بچههایشان را برآورده میکنند، وظیفهی دیگری ندارند؛ در حالی که تربیت صحیح، اولویت بیشتری دارد. این نیازها تنها به خوردن، پوشیدن و تفریح مربوط نمیشود؛ بلکه تربیت صحیح، یکی از مهمترین مسئولیتهاییست که برعهدهی والدین گذاشته شده است. در این باره در کتاب «بحار الانوار» نوشته شده که حضرت علی(ع) فرمودند: «حق فرزند بر پدر این است که نام نیکو روی او بگذارد، نیکو تربیتش کند و به او قرآن بیاموزد.» حالا فرض کنید پدر و مادر آنقدر کمسنوسال باشند که آشنایی کاملی با اصول تربیتی نداشته و هنوز آنقدر پخته نشده باشند که بتوانند کودکشان را در مسیر درست قرار دهند. در این صورت، امکان دارد که والدین بتوانند از عهدهی پرورش استعدادهای بالقوهی فرزندشان برآیند و اخلاق صحیح اسلامی را به او آموزش دهند؟ پس همانطور که تفاوت سنی بالای فرزندان با والدین دردسرهای مختلفی دارد، تفاوت سنی کم هم مشکلآفرین میشود. درواقع زمانی که دختر و پسری در سن بسیار کم ازدواج میکنند و فوری صاحب فرزند میشوند، طبیعیست که هنوز آمادگی ذهنی و روحی لازم برای برعهدهگرفتن مسئولیت پدری و مادری را کسب نکردهاند؛ چون پدر و مادرشدن، نیازمند بلوغ فکری و روحیست. در این صورت اگر به بلوغ فکری دختر یا پسر توجهی نشود و او زود و در سن پایین نقش پدری یا مادری را برعهده بگیرد، درست مانند این است که او و کودکش با هم زندگی میکنند و بزرگ میشوند. حالا اگر زن و شوهر هر دو در سن پایین صاحب فرزند شوند، مشخص است که خانوادهی آنها، درواقع جمعی از سه کودک میشود؛ بدون اینکه نقش بزرگتری والدینی بهخوبی ایفا شود.
قدم اول در آموزش صحیح هر مسئلهای، این است که آموزشدهنده با مسئله و شیوهی حل آن بهدرستی آشنا باشد و در عین حال، نحوهی آموزش را بداند. به همین دلیل پدر و مادری که سنوسال کمی دارند و هنوز مسائل زندگی را نمیدانند، نمیتوانند مربی خوبی برای فرزندان خود باشند و همین فاصلهی سنی کم میان پدر و مادر با فرزندان دردسرساز خواهد شد. درگیری روانی میان آنها بیشتر و جلوهی بیرونی زندگی آنان، نوعی بازی و سرگرمی میشود. برای مثال پدر نمیتواند با فرزند خود رابطهی پدری و فرزندی صحیحی برقرار کند و در تربیت و هدایت او موفق نمیشود. در این شرایط، مادر هم نمیتواند به دلیل سن کم، بین همسر و فرزندش رابطهی دوستی برقرار کند و نقش هر یک را برای دیگری بهدرستی توجیه و تفسیر نماید؛ به این صورت که درگیری، مشاجره، لجبازی و ناراحتی میان همهی اعضای خانواده رشد میکند و آرامش از چنین خانوادهای دور میشود. همهی این اتفاقات هم، در نتیجهی سن پایین والدین و فاصلهی سنی کم آنها با فرزندان است.
آسیب دیگری که در نتیجهی فاصلهی سنی کم بین پدر و مادر با فرزندان ایجاد میشود، این است که ساختار خانواده دچار تغییر میشود؛ یعنی دیگر نقش پدری و مادری و احترام فرزندان بین آنها از بین میرود و هیچکس در جایگاه خود قرار نمیگیرد و نحوهی صحبتکردن و برخورد کوچکترها با بزرگترهای خانواده، مانند رابطهی خواهر و برادری میشود. همانطور که خواهر و برادر ممکن است با یکدیگر دچار نزاع شوند، همان اندازه و به همان شکل، میان فرزندان و والدین اختلاف و مشاجره ایجاد میشود و حرمتها از بین میرود. نکتهی قابل توجه در این باره آن است که در ساختار خانوادهای سالم، باید فرزندان در قاعده و پایین هرم باشند. این در حالیست که بچهدارشدن در سن کم موجب میشود این ساختار از بین برود و نقشها تعریف دیگری داشته باشند.