نوع مقاله : مشاوره
علیاکبر مظاهری
آقامیلاد، از دانشجویان مقطع ارشد، به مشاوره آمد؛ مشاورهی ازدواج. او گفت: «بیش از دو سال است که خانمی را برای ازدواج در نظر دارم؛ اما تردید، رهایم نمیکند.»
پرسیدم: «تردید در چه چیز؟»
گفت: «او را از هر جهت میپسندم. او نیز مرا پسندیده است. چندبار دربارهی ازدواج صحبت کردهایم. در همهی مسائل توافق داریم؛ اما او یک مشکل دارد که همان، مرا در رسیدن به تصمیم دچار تردید میکند و آن این است که یکبار ازدواج کرده، از همسرش جدا شده و حالا بیوه است.»
دلیل طلاقشان را پرسیدم. گفت مشکل از ناحیهی شوهرش بوده و با توضیحهایی که داد، معلوم شد همینگونه بوده است.
گفتم: «تردیدتان را توضیح دهید.»
گفت: «یکی اینکه خانوادهام با این ازدواج موافق نیستند و میگویند اگر با او ازدواج کنی، بعد پشیمان میشوی. دیگر آنکه خودم نیز میترسم پشیمان شوم و نتوانم زندگی با او را بهخوبی ادامه دهم.»
به آقامیلاد گفتم: «بگذارید تصویر را بزرگتر و مسئله را مشروحتر کنیم.
ازدواج مردی که تاکنون ازدواج نکرده و همتراز یک دوشیزه است، با خانمی که قبلاً ازدواج کرده و سپس بیوه شده، در جامعهی ما کاری غیرعادیست. این کار غیرعادی، مانند هر کار غیرعادی دیگر، مخالفتهایی را برمیانگیزد. دلیل مخالفت خانوادهتان نیز همین است.
کسی که میخواهد کاری برخلاف فرهنگ عمومی کند، باید پیآمدهای آن را در نظر آورد و آنگاه توان و امکانات خود را ارزیابی کند که آیا از عهدهی آن برمیآید یا نه.
شما اکنون، آنگونه که از سخنانتان برمیآید، همدیگر را دوست دارید. این عشق، سرمایهای گرانمایه برای زندگیست؛ اما باید بنگریم و بسنجیم که آیا توان جبران مسائل بعدی را دارد و در برابر تندبادهایی که در صورت ازدواجتان وزیدن خواهد گرفت، تاب میآورد؟»
او پرسید: «این تندبادها چیستند؟»
گفتم:
«1. مخالفت خانوادههایتان که احتمالاً ادامه مییابد؛
2. حرفهای مردم: خویشان و غیر ایشان؛ آشنایان اکنونی و دیگرانی که بعدها باخبر میشوند. مردم عادت دارند در این زمینهها حرف بزنند، قضاوت کنند و نظر بدهند؛
3. سرزنشها و بدگوییهای برخی از کسان؛
4. پس از ازدواج (بهویژه هنگام عشقورزی و همبستری)، یادتان میآید که این خانم قبلاً همسر و همبستر مرد دیگری بوده است.
این رشته سرِ دراز دارد و از همین حالا، باید فکر این مسائل را بکنید و توان خود را بسنجید.»
آقامیلاد گفت: «بله. همین فکرها باعث تردیدم شده است. چه کنم که بر این تردیدها غلبه و کار را یکسره کنم: یا قبول یا رد؟»
گفتم: «خانم را به مشاوره دعوت کنید تا دیدگاههای ایشان را بشنویم و شخصیتشان را بررسی کنیم؛ آنگاه راهکار را میگویم.»
او خانم را به مشاوره آورد. حرفهایش را شنیدم و شخصیتش را سنجیدم. در نوبت بعدی مشاوره، به آقامیلاد گفتم که خانم، شخصیت خوبی دارد. او همهی جوانب مسئله را میداند و دارد آگاهانه اقدام میکند. هیچ تردید و تزلزلی ندارد. این شمایید که باید به نتیجه و تصمیم برسید.
گفت: «راهکارها را بگویید.»
راهکارها
گفتم:
1. اکنون شما حق دارید که با این خانم ازدواج کنید یا نکنید؛ اما اگر با او ازدواج کردید، حق ندارید بهخاطر بیوهبودن ملامتش کنید. حتی اگر اختلاف و نزاعی در طول زندگیتان پیش آید، حق ندارید از روی عصبانیت و برای کوبیدن او، از این حربه استفاده کنید؛ یعنی اگر بیوهبودن او را پذیرفتید و با وی ازدواج کردید، دیگر مسئلهی بیوگیاش تمام شده و تا آخر عمر حق ندارید به این سبب با او بدرفتاری کنید و این مسئله را به رخش بکشید.
آدمی خویشتن را میشناسد: «بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصیرَة» (قیامت، آیهی 14). ببینید این توان را دارید که با او بزرگوارانه زندگی کنید؛
2. در فرصتی وسیع و در زمانی بیدغدغه، به مکانی خلوت و دِنج بروید و با اندیشهای آرام، خویشتن را بسنجید. با خود کاغذ و قلم ببرید. عمیقاً بیندیشید و محاسبه کنید و بنویسید که دارید چه کار میکنید. چه امتیازهایی میدهید و چه امتیازهایی میگیرید. چرا میخواهید با این خانم ازدواج کنید. چه امتیازها و ویژگیهایی دارد که برای آنها، به جای ازدواج با دوشیزه، با او میخواهید ازدواج کنید. آیا امتیازهای او آنقدر ارزش دارند که بهخاطر آنها مخالفت و ملامت خانواده و دیگران را تحمل کنید؟
میخواهید برای این ازدواج، بهای سنگینی بپردازید. اندیشه و محاسبه کنید که آیا میارزد؟ محاسبهای دقیق و بیطرفانه انجام دهید. فرض کنید برای دیگری، این محاسبه و سنجش را انجام میدهید؛
3. زمان معیّنی را برای رسیدن به نتیجه مشخص کنید. تاکنون حدود دو سال است که این قضیه را طول دادهاید و این زمانِ کمی نیست. در این زمان طولانی، ممکن بود موردهای مناسب و متعددی برای ازدواج هر دوی شما پیش آید. دیگر بس است. حالا فرصتی مثلاً دوماهه برای خودتان قرار دهید و همهی تلاشتان را برای رفع تردید و رسیدن به نتیجه (مثبت یا منفی)، به کار گمارید. پس از آن اگر به نتیجهی منفی رسیدید یا همچنان در تردید ماندید، کار را تمام کنید و منصرف شوید و از این ازدواج بگذرید. استخاره هم نکنید. با صراحت انصرافتان را به خانم بگویید، از او عذرخواهی کنید و مؤدبانه با هم خداحافظی کنید. اگر هم به نتیجهی مثبت رسیدید، دیگر معطل نکنید و زود ازدواج کنید؛ البته پیش از اقدام به انجام عمل نهایی، باز به مشاوره بیایید و در مسیر رسیدن به تصمیم نیز، هرگاه احساس نیاز کردید مشاوره کنید.
آقامیلاد رفت تا راهکارها را عملی کند و نتیجه را اعلام نماید و من، دعاگویانه بدرقهاش کردم.
پس از دو هفته
آقامیلاد، پس از دو هفته آمد. به راهکارها عمل کرده و خویشتن را خوب کاویده بود. او تواناییها و ناتوانیهای خود را سنجیده و به تصمیم نهایی رسیده بود: ازدواج با زهرهخانم.
او چنین گفت: «امتیازهای زهرهخانم، بسیار بیش از کاستیهای اوست. او تنها یک کاستی دارد: ازدواج قبلی. این کاستی، چندان مهم نیست. این کاستی، بیش از آنکه نقص باشد، فرهنگ غلط است. من این فرهنگ را قبول ندارم. نظر دیگران هم برایم مهم نیست. نه اینکه اصلاً مهم نباشد؛ اما توان تحمل ملامتهای دیگران را دارم. امتیازهای زهرهخانم چنان است که حرفها و نگاههای تلخ دیگران را برایم قابل تحمل میکند. دیگر هیچ نگرانیای بابت این موضوع ندارم. از سوی دیگر، آنقدر او را دوست دارم که سرزنشها گر کند خار مغیلان، غم نمیخورم.»
با آقامیلاد مفصل صحبت کردیم. مسائل دیگر، مانند اندیشیدن به اینکه قبلاً همسر مرد دیگری بوده است و نیز مخالفت خانواده را واکاوی کردیم. دیدم جان او فربهتر از آن است که با این آفتها زمینگیر شود و عزم او، چنان جزم بود و ارادهاش بر این ازدواج چنان استوار که نگرانی دربارهی زندگی آیندهشان را رفع میکرد.
سرانجام، بر ازدواجشان رأی موافق دادم. آنها ازدواج کردند و زندگی خجستهای را آغاز نمودند. مشاورههایمان استمرار یافت؛ اما دیگر نه برای انتخاب و ازدواج، بلکه برای بهتر زیستن.
از پیوند آقامیلاد و زهرهخانم، جوانهای نیز سر زد و شکوفهای برآمد؛ شکوفهای زیبا و شاداب.
اکنون (سال 1395)، ایشان زندگی همراه با خوشبختی دارند؛ زندگی زیبای سهنفره: میلاد، زهره و شکوفه.
الهی شکر. الهی فرخندگی زندگیشان جاودانه باشد.