نوع مقاله : خبر در خبر

10.22081/mow.2018.66954

اخبار

فاطمه دولتی

من هستم؛ لطفاً مرا ببینید

نشسته است مقابل مشاور و هر کاری را که مشاور می­گوید و هر تکنیکی را که می­تواند به بهبود زندگی مشترک‌شان کمک کند می­شنود و می­گوید: «این رو انجام دادم؛ اما روی شوهر من جواب نمی‌ده.» می­گوید که چرخه‌ی فکر و احساس و رفتار را از حفظ است، خطاهای شناختی را می­داند و از آن­ها مبراست. می­گوید که تفاوت­های زن و مرد را می­شناسد و در خانه، همیشه و همیشه گفت‌وگو را آغاز می­کند. آخر هم در حالی که از مشاور ناامید شده، می‌گوید که همه­ی حرف‌های مشاور تکراری بوده و پانزده مشاور قبلی از او بهتر بوده­اند. موقع بیرون رفتن، از تابلو مرکز مشاوره عکس می­گیرد برای اینستاگرام و زیرش می‌نویسد: «یک قدم برای بهبود زندگی­ام برداشتم. از مشاوره نترسید.» لایک­ها شروع می­شود؛ اما نرسیده به خانه، با دعوای حسابی سر این‌که شوهرش کمی گرفتار بوده و نتوانسته است جواب تلفنش را بدهد، حال مرد خانه­اش را جامی‌آورد. او که در معرفی اینستاگرامش نوشته: «عاشق پاییزم»، به نمِ باران و سوز هوا لعنت می­فرستد. به‌طور کلی می­توان گفت که او دوست دارد زنی محجوب، به‌فکر و کدبانو به نظر بیاید و فهیم و باسواد شناخته شود؛ اما برای رسیدن به هدفش، راهی جز تلاش را انتخاب کرده است؛ راهی به نام «شوآف».

بعضی عقیده دارند این روزها بیشتر از هر شوآفی، با شوآف فرهنگ مواجه هستیم و با افرادی برخورد می‌کنیم که دانشی ندارند و شوآف دانشمند بودن را خوب بلدند؛ با زنانی مواجهیم که هیچ کاری نمی‌کنند و تمام روز را در خواب و پای تلویزیون می­گذرانند و شوآف «فعال‌نمایی» را به‌خوبی بلدند. در اینستاگرام با افرادی معمولی مواجهیم که به‌خوبی شوآف هنرمند، فیلسوف، شاعر و نویسنده‌بودن راه‌انداخته‌اند؛ یا افرادی که علاقه‌ای به محیط زیست، حیوانات و کودکان کار ندارند و برای کسب شهرت، در این زمینه شوآف ارائه می‌دهند.

شبکه­های اجتماعی، این سال­ها به شوآف و نمایش­های پوشالی کمک زیادی کرده است. بستر شبکه­های اجتماعی اجازه می­دهد فرد تصویری که می­پسندد از خود ارائه دهد؛ اما شوآف به همین مرحله ختم نمی­شود. شوآف در برگزاری مراسم عروسی، مراسم بازدید از جهیزیه، در انتخاب تیپ و نوع پوشش، در سرو غذاها و به‌طور کلی، شوآف در سبک زندگی زیاد شده است. در گذشته مردم با مهمانی کوچک و ولیمه‌ی ساده، عروسی می­گرفتند و چندی بعد بچه­دار می­شدند؛ اما این روزها، شوآف درست از زمانی آغاز می­شود که فرد دسته‌گلِ خواستگاری را می­خرد. کارت­های گران­قیمت، مراسم عقد آریایی، عقد در آسمان، ازدواج در کشتی، استفاده از تراکتور و درشکه به­جای ماشین عروس، تا برگزاری جشن تعیین جنسیت و زایمان در تاریخ رند و گرفتن جشن دندونی آن‌چنانی در تالار و...، همه و همه، نشانه­های شوآف است که در لایه‌های پنهان زندگی­ ماست و آن‌قدر آرام و مخرب پیش می­رود که خود، متوجه آسیب­های آن نمی­شویم. گاهی گمان می­کنیم از پدیده‌ی شوآف دوریم؛ اما اگر کمی فکر کنیم، شوآف یعنی خودمان نباشیم و تصویری از چیزی که نیستیم ارائه دهیم یا چیزی را که هستیم بزک کنیم تا زیبا به نظر بیاید. شوآف یعنی فاصله گرفتن از سادگی، از خودِ منحصربه‌فردمان. شوآف، یعنی فریاد بزنیم: «من هستم؛ لطفاً مرا ببینید.»

 

یک بانوی موفق

کارآفرین قمی

سن و سالش کم نیست و رو به سمت میان‌سالی می­رود. عروس و نوه دارد؛ اما نمی‌خواهد با نشستن گرد پیری بر موهایش، دست از یادگیری و تجربه‌ی کارهای جدید بردارد. او ذهنی خلاق دارد، دستانی هنرمند و تلاشی ستودنی. می­گوید: «یادم است که روزی برای خرید به بازار رفته بودم. آن‌جا محصولات سرویس خواب عروسی دیدم که مارک ترک داشت و کیفیتی نه‌چندان بالا، ولی قیمتی گزاف داشت. به همین دلیل با توجه به آشنایی که با خیاطی داشتم، به فکر دوخت و عرضه‌ی محصولاتی باکیفیت و البته بسیار ارزان‌تر از همتای ترک آن افتادم.»

این بانو آن روز چیزی نخرید؛ اما جرقه­ای در ذهنش ایجاد شد و تصمیم گرفت دست به کار شود. با سرمایه‌ی اندکی که شاید به پانصدهزار تومان می‌رسید، وسایل اولیه را تهیه کرد؛ الیاف مرغوب، پارچه‌ی ایرانی خوب و نخ. این بانوی قمی که از دوران جوانی خیاطی می­دانست، تمام هنر و توجهش را جمع کرد تا بتواند بدون هیچ آموزشی، دوخت سرویس خواب عروس را با کمترین هزینه و بیشترین کیفیت و ظرافت انجام دهد. کار آسانی نبود؛ اما او می­خواست و توانست. چرخ معمولی خانگی این بانو، کمک‌دستش شد و توانست بعد از مدتی کار پاره­وقت، روتختی ایرانی داشته باشد. می­گوید: «اولین‌بار برای یکی از آشنایانم این محصول را دوختم و او نیز استقبال خوبی از کار کرد؛ طوری که کم‌کم آوازه‌ی کارم در فامیل خودم، همسرم و حتی عروسان و همسایه‌ها پیچید. مشتریان خود را پیدا کردم و به لطف خدا، کارم خوب پیش رفت. زیبایی، کیفیت و از همه مهم‌تر، ایرانی‌بودن تمامی موادی که در کار استفاده می‌شود، ویژگی کارهای من است. همه‌ی این موارد، منجر به تولید محصولی زیبا و در عین حال اقتصادی و ارزان می‌شود که در جهت اقتصاد مقاومتی نیز، سهم بزرگی دارد.»

مشتری­های این بانو کم‌کم افزایش یافتند و دختران و زنان بسیاری هم پای کار آمدند. خانم «جمیله عساکره»، وقتی دید هنرش با استقبال رو‌به‌رو شده است، کارگاهی کوچک در پارکینگ منزلش راه‌انداخت. حالا او در تمام وقت­های آزادش، در کارگاه پشت چرخ می­نشیند و اقتصاد مقاومتی را معنا می­کند. او با کمترین هزینه و بیشترین کیفیت، جنسی تمام‌ایرانی تولید می­کند. او در چرخه‌ی اقتصاد خانواده‌ی خود و چند خانواده‌ی دیگر نیز مؤثر است. خانم عساکره می­گوید: «گمان می‌کنم بانوان ما آن‌قدر هنرمندند که حداقل در یک هنر تبحر داشته یا حداقل، آشنایی نسبی با آن داشته باشند. به همین دلیل می‌گویم که یک زن مسلمان، نباید هیچ‌گاه دست نیاز به سمت کسی دراز کند و با توسل به خدای متعال و هنر خود، می‌تواند به‌راحتی و در منزل به کسب درآمد بپردازد. من افراد بسیاری را می‌شناسم که با همین خیاطی، چرخ زندگی خود را چرخانده‌اند و هیچ نیازی به دیگران ندارند.»

 

این عزیزان گفته­اند:

 

وزیر آموزش و پرورش: «دانش‌آموزان، دیگر نیاز به تکلیف ندارند.»

ـ به‌به! دست شما درد نکنه. ... ما گفتیم شیوه‌ی آموزش رو تغییر بدید؛ ولی نه این‌طوری.

 

یک روان‌شناس خانواده: «اکثر مردان، در ابراز عواطف کلامی ضعف دارند.»

ـ مورد داشتیم آقا هروقت سوت می­زد، خانم می­فهمید که شوهرش داره می­گه: «دوستت دارم.»

 

«کولایی»، محقق و پژوهشگر: «6400 زن، در سال‌های جنگ شهید شدند. چرا یک خیابان به نام‌شان نیست؟»

ـ چون دغدغه نیست؛ چون حضور زن­ها توی ورزشگاه‌ها، مهم‌تره و فمنیسم‌شدن، باکلاس‌تر.

 

«معصومه ابتکار»، معاون امور زنان: «خانواده‌های ایرانی، دچار لکنت شده‌اند.»

ـ سرها توی گوشی، سرها توی گوشی، سرها توی گوشی. علی برکت الله.

 

«افشار نادری»، جامعه‌شناس: «نسل جوان، دیگر قادر به مسئولیت‌پذیری نیست.»

ـ مسئولیت­پذیر نیست؛ چون مهم‌ترین مسئولیت در زندگی از نظر والدین، موفق‌شدن تو کنکوره.

 

پژوهشگر حقوق خانواده: « نگاه تجاری دختران به مهریه، ناشی از نظام ناقص تأمین اجتماعی‌ست.»

ـ بله. اگر مبلغ مهریه پذیرفتنی بود و پرداخت می­شد، این همه معضل نداشتیم. دریغ از فرهنگ­سازی.