نوع مقاله : گفتوگو
این دو دختر جوان، شغل مردانه انتخاب کرده و در کارشان موفقاند
مهسا شوقی
برای رسیدن به اهداف بزرگ، گاهی لازم است از چیزهایی که داریم دست بکشیم و به سمت هدفمان گامهای محکم برداریم.
«وقتی تصمیم گرفتیم در رشت کارگاه نجاری راهاندازی کنیم، دنبال تسهیلات و وام رفتیم؛ اما به هر جا که مراجعه کردیم، گفتند در قالب کارگاه نجاری به شما وامی تعلق نمیگیرد؛ چون خانم هستید. فقط وام خوداشتغالی کار هنری را میتوانستند به ما بدهند که حدود دو ـ سهمیلیون تومان بود. این مبلغ حتی برای خرید یکی از وسایل کار هم کافی نبود. تنها راهمان، مغازهای بود که لیلا داشت و در آن، گالری راه انداخته بود. لیلا حاضر شد برای داشتن این کارگاه نجاری، مغازهاش را بفروشد تا بتوانیم پول رهن کارگاه و خرید وسایل مورد نیاز را فراهم کنیم.»
این سخنان را «صدیقه مؤمننیا» میگوید؛ دختر گیلانی که با دوستش، «لیلا آوخ»، توانستهاند برای خودشان کارگاه نجاری راهبیندازند. آنها از زنان موفق و باارادهای هستند که روایت موفقیتشان خواندنیست.
علاقه و اراده
صدیقه مؤمننیا، 35ساله است و کارشناسی مدیریت بازرگانی دارد. لیلا هم 38ساله است و کارشناسی ادبیات فارسی دارد. رشتهی تحصیلی هیچیک از آنان ربطی به نجاری ندارد؛ اما اگر پای اراده و علاقه در میان باشد، آدم دست به تغییرات بزرگی در زندگی میزند. صدیقه میگوید: «لیلا ده سال پیش، گالری باز کرد و به آموزش نقاشی مشغول شد. بعدها کمکم منبت و معرق را یاد گرفت و در همان کارگاه، نمایشگاههای گوناگونی از کارهایش برگزار کرد. او تجربه و مهارت بیشتری از من، در کار با ابزار و چوب داشت. من هیچوقت دستم به چنین ابزارهایی نخورده بود و رشتهی کاری و تحصیلیام، کاملاً با این فضا متفاوت بود. داستان آشنایی من و لیلا، از جایی شروع شد که او، گالریاش را نزدیک محل کار من آورد و در رفت و آمدهای روزمره، متوجه دختری شدم که در آن کار میکرد.»
از صفر شروع کردیم
پیداشدن کاری از دل کار دیگر، بیشتر وقتها خوششانسیست و این، خوششانسی برای صدیقه و لیلا هم بود.
«بعد از آشنایی و دوستیای که بین ما شکل گرفت، تصمیم گرفتیم یک کار مشترک شروع کنیم؛ چون هر دوی ما، علاقهی بسیاری به طراحی داخلی داشتیم و کم و بیش از آن سررشتهای هم پیدا کرده بودیم. شروع کردیم به کار طراحی داخلی منازل، مغازهها و محیطهای کاری. کارمان اینطور بود که فضا را میدیدیم، طراحی میکردیم و آن را به سازنده ارائه میدادیم؛ اما هرچه کار بیشتر پیش میرفت، لیلا عصبیتر میشد. با توجه به تجربه و مهارتی که لیلا در کار معرق و منبت داشت، میدید طراحیها باب میلمان ساخته نمیشود و ایراد دارد. کمکم تصمیم گرفتیم علاوه بر کار طراحی، ساخت را هم خودمان انجام دهیم. سخت بود. هیچیک از ما تجربهای در کار نجاری نداشتیم. با این حال دست به کار شدیم و برای نمونه، از تعمیر و بازسازی صندلیها و وسیلههای چوبی قدیمی خودمان شروع کردیم. اوایل در پارکینگ خانه کار میکردیم تا دستمان راه بیفتد. بعد از مدتی، دوستان و آشنایانمان متوجه کار ما شدند و سفارشهایی دادند. وقتی دیدیم میتوانیم با همان ابزار دستی و ابتدایی از پس کار بربیاییم، تصمیم گرفتیم با جدیت کار کنیم. هفت سال کار کردیم و کسی ما را ندید؛ یعنی نه باور میکردند و نه میتوانستند به دو دختر اعتماد کنند و کار چوبشان را به ما بسپارند. ناامید نشدیم و ادامه دادیم.»
روزهای سخت
در بسیاری از حرفهها به دلیل تعریفنشدن حضور خانمها، هیچ امکانات و دورهی آموزشی برای زنان در نظر گرفته نشده است و همین مسئله، کار را برای کسانی که میخواهند وارد بازار کار این رشتهها شوند، سخت و دشوار کرده است.
«ما وقتی تصمیم گرفتیم کار را گسترش بدهیم، سراغ سازمان فنی و حرفهای رفتیم؛ اما هیچ کلاسی نجاری برای خانمها وجود نداشت و عملاً نتوانستیم دورهی آموزشی جدی ببینیم. بارها هم به نجاریهای مردان مراجعه کردیم تا بهعنوان کارآموز در کارگاهشان کار کنیم و از آنها ریزهکاریها را یاد بگیریم؛ اما هیچکس ما را قبول نکرد و برایشان سخت بود که توی مغازه و کارگاهشان، دو دختر کار کنند. وقتی از همهجا ناامید شدیم، شروع کردیم به کار تجربی و آزمون و خطا. با اطلاعاتی که از اینترنت به دست آوردیم، کارمان را پیش بردیم. گاهی وقتی چیزی میساختیم و به نتیجه میرسید، برای خودمان هم عجیب بود. به هم نگاه میکردیم و میخندیدیم که چطور شد مثلاً این چهارپایه را درست ساختیم یا مثلاً این کار بهدرستی نتیجه داد. همین تجربهها، برایمان شیرین و دلگرمکننده بود و باعث شد کار را بیش از پیش جدی بگیریم و به خودمان اعتماد کنیم. کارگاه ما کوچک و جمعوجور است. دخترهای بسیاری میآیند برای اینکه از ما نجاری یاد بگیرند؛ اما به دلیل کمبودن فضا، نمیتوانیم کسی را برای کارآموزی بپذیریم. در آینده اگر بتوانیم کارگاه بزرگتری برای خودمان دستوپا کنیم، آموزش را در برنامهیمان میگذاریم تا دخترهای دیگر به سختی ما دچار نشوند و بتوانند رشتهی دلخواهشان را یاد بگیرند.»
شغل باید دوستداشتنی باشد
یکی از مهمترین ویژگیهایی که کار باید داشته باشد، این است که از روی اجبار یا تنها برای کسب درآمد به آن نگاه نکنیم. کاری که همراه با لذت باشد، درآمدش شیرینتر و دوستداشتنیتر میشود.
«ما وقتی کارمان را شروع کردیم، اطمینان داشتیم که میتوانیم به هدفمان برسیم. مشکلات زیادی سر راهمان بود؛ اما آنقدر کارمان را دوست داشتیم و داریم که هیچچیزی نمیتوانست مانع ما شود. همهی سفارشهایی را که به ما داده میشود، با اطمینان قبول میکنیم و از درآمدی هم که داریم، راضی هستیم. نمیشود درآمد ثابتی را برای این کار در نظر گرفت، و به موارد بسیاری بستگی دارد: به میزان و تعداد سفارشهایی که در طول ماه گرفته میشود؛ به زمانی که هر سفارش برای حاضرشدن لازم دارد؛ ساعت کاریای که برای خودمان تعریف میکنیم؛ و... .
مسئلهی دیگر، نوع چوبی است که با آن کار میکنیم. کار با امدیاف، راحتتر از کار با الوار است. ما برای اینکه در شمال کشور زندگی میکنیم و اینجا بیشتر الوار روس موجود است، با این نوع چوب بیشتر کار میکنیم؛ اما مشکلاتی دارد و به دلیل بارندگی زیاد، بسیاری از اوقات چوبها خیس است. یا باید منتظر خشکشدن آنها بمانیم یا آنها را به کسانی که دستگاه خشککن دارند، بسپاریم تا برایمان خشک کنند. همین مسئله باعث میشود قیمت کارهایی که سفارش میگیریم بالا برود.»