نوع مقاله : مهارت
حسین سروقامت قسمت دوم
درآمد
هزار راه نرفته پیش روی ماست؛
راههایی که گاه یکطرفهاند و گاه ورود ممنوع؛ گاهی مسطح و هموارند و گاه مورب و پرپیچ وخم.
چه باید کرد و از کدامین راه باید رفت؟
ما راه گفتوگو را پیشنهاد میکنیم. با گفتوگوست که زندگی سامان یافته و فرهنگ و باورهای ما گسترش مییابند. هیچ تمدن بشری بدون ابزارِ سخن، توسعه نیافته و میان انسانها دست به دست نشده است.
قلم و بیان، دو کلید اساسی برای طرح و نقد دیدگاههاست.
ما در آغاز راهیم و این صفحه، گام کوتاهی برای حرکت در این مسیر است.
شما هم میتوانید نقطهنظرات خود را برای طرح در این صفحه با ما در میان بگذارید.
تو همان بازیگری را ادامه دهی، بهتر است
گفت: «پابلو به هر کاری دست میزد، نفر اول میشد؛
اگر به ارتش میرفت، قطعاً ژنرال میشد؛ وارد کلیسا اگر میشد، حتماً پاپ میشد...»
پابلو سخن مادر خویش را برید و گفت: «اما من سراغ نقاشی رفتم و پیکاسو شدم!»
و از آن روز پیکاسوشدن، چیزی شد شبیه ژنرالشدن یا پاپشدن!
این برشی از گفتوگویی صمیمیست که تاریخ برای ما به یادگار گذاشته است.
یک سوی این گفتوگو مادری پیر و فرتوت است که پسر خویش را بهخوبی شناخته و از استعدادهای او باخبر است و سوی دیگر، سلطان نقاشی جهان پابلو پیکاسو.
کسی که امروز یک برگهی نقاشی سادهی دمدستیِ او - اگر ثابت شود که اثر پیکاسوست - صدها هزار دلار قیمتگذاری میشود.
و شما میپرسید: «چطور؟ چطور کسی میآید و میآید تا به این قله و این نقطهی اوج میرسد؟»
پاسخ دو کلمه بیشتر نیست؛ عشق و پشتکار!
شما نیز اگر کاری را عاشقانه دوست بدارید و در انجام آن پشتکار ورزید، از دیگران یک سروگردن بالاتر خواهید ایستاد.
اما اگر میخواهید چون پیکاسو که سرآمد نقاشان جهان است، گوی سبقت از همهی عالم بربایید، یک کار دیگر هم لازم است؛ سرِ یک رشته را بگیرید و تمام عمر خویش را با عشق و پشتکار مصروف آن کنید.
این نسخه معجزه میکند و خوشا به حال کسی که آن را دریابد و تمام ظرفیت و استعداد خود را به پایش بریزد!
هرچند گاهی لازم است کسی در گوشه و کناری، تلنگری به آدمی بزند و این را به او یادآوری کند.
کسی به مهران مدیری، چهرهی نامآشنای طنز ایران گفت: «با وجود آنکه صدای خوب و دلنشینی داری، چرا کنسرت برگزار نمیکنی؟»
گفت: «من این کار را کردم. کنسرتی برپا کردم و خب، قدری هم درخشیدم؛ اما وقتی از پلکان سِن پایین آمدم تا به ابراز احساسات طرفدارانم پاسخ دهم، پیرزنی که معلوم بود با علاقه خودش را به آن کنسرت رسانده است، جملهای به من گفت که تا عمر دارم، از ذهنم محو نخواهد شد:
- مادرجان، تو همان بازیگری را ادامه دهی، بهتر است!»
... و او فهمید هر کس به هر جا رسیده، بیمدد عشق و پشتکار نبوده است؛ البته اگر از این شاخه به آن شاخه نپرد!
ده اصل مهم روانشناسی درونگرا
رفتار آدمی بر چه اساسی شکل میگیرد و یا به تعبیر دیگر چه عناصری در تکوین رفتار ما مؤثرند؟
این پرسش و نظایر آن، ذهن آدمی را به سوی یکی از مهمترین مباحث در حوزهی رفتار سوق میدهد که دقیقاً به سبک زندگی انسانها مربوط است و آن، چیزی نیست جز ساختارشناسی ریشه و اساس رفتار.
سالها بود روانشناسان، ریشهی رفتار انسانها را در محیط زندگی آنها جستوجو میکردند. اینکه فلانی مرا عصبانی کرد، من فریاد زدم یا فلان کس از من حمایت کرد، من انگیزه پیدا کردم یا شرایط کار نامساعد بود، من شکست خوردم و...، یعنی اتفاقی در دنیای بیرون رخ داده و روح و ذهن و جسم ما را از درون تحت تأثیر خود قرار داده است.
در چنین شرایطی یکی از روانشناسان معاصر، بهنام «ویلیام گلاسر» کتابی بهنام «نظریهی انتخاب» نوشت و بهجای روانشناسی بروننگر، رویدادهای درونی را منشأ رفتارها، احساسات و انگیزههای انسانها بیان کرد.
گلاسر در کتاب خویش، برای تبیین روانشناسی درونگرا، ده اصل مهم را با نام «Ten Axioms of choice theory» مطرح نمود که من به جهت اهمیت این موارد، به اختصار به فهرستی از آنها اشاره میکنم.
اصل نخست: ما نمیتوانیم ـ جز خودمان ـ رفتارهای هیچ کسی را کنترل کنیم؛
اصل دوم: تنها چیزی که میتوانیم به دیگران بدهیم، اطلاعات است؛
اصل سوم: تنها مشکلات روانی که در درازمدت با انسانها میمانند، مشکلات عاطفی هستند؛
اصل چهارم: مشکلات عاطفی بخشی از «زندگی در حال حاضر» ما هستند؛
اصل پنجم: گذشتهی ما، امروزمان را میسازد؛ اما نمیتوان در گذشته ماند. باید برای ارضای نیازهای کنونی کاری کرد و برای آینده تلاش بیشتری به خرج داد؛
اصل ششم: ما در ذهن خود تصویری از دنیای بیرون داریم که از آن به «دنیای کیفی» تعبیر میکنیم. ارضای نیازها، یعنی واقعیتبخشیدن به این دنیای کیفی؛
اصل هفتم: تنها چیزی که وجود دارد، رفتار ماست؛
اصل هشتم: هر رفتار از چهار مؤلفه تشکیل شده است: حرکت، فکر، احساس و فیزیولوژی؛
اصل نهم: رفتارها انتخاب میشوند و ما از مؤلفههای پیش گفته فقط روی «حرکت» و «فکر» کنترل داریم؛
اصل دهم: ما رفتارها را با افعال نامگذاری میکنیم و در این زمینه، عموماً بر بخشی از رفتارها که به شکل سادهتری قابل تشخیص و تمایز هستند توجه میکنیم.
غرض از بیان این اصول، توصیه به یک نکته است و آن اینکه تا ما فرصت انتخاب به دیگران ندهیم، مسئولیتپذیری شکل نمیگیرد و تا مسئولیتپذیری شکل نگیرد، تعهد ایجاد نمیشود. در یک کلام اگر خواهان جامعهای متعهد و مسئول هستیم، ناچاریم فرصت انتخاب بدهیم.
زنگ خطرها اینگونه به صدا درمیآیند
نظرسنجیها راهنما هستند و کارگشا، آدمی را به علت قضایا نزدیکتر میکنند و اندیشیدن دربارهی آنها را آسانتر میسازند.
اندیشه که به پرواز درآمد، بخشی از استعدادهای بالقوهی آدمی بالفعل میشوند؛
به تعبیر دیگر انسان، انسانتر می شود. به شرط آنکه شما بلد باشید از مفاد نظرسنجیها چگونه استفاده کنید.
چند سال پیش، دستاندرکاران یک شرکت مواد غذایی در اروپا، دریافتند که مدتیست بخشی از محصولات آنها، بیدلیل به شرکت مرجوع میشوند. آنان از مواد اولیهی سالم استفاده میکردند، قیمت کالاهایشان گران نبود، از سیستم توزیع مناسبی بهره میبردند و برای جذب مشتریهای خود تبلیغات هدفمندی داشتند؛ پس چرا کالاهایشان مرجوع میشد؟
آنان به این نتیجه رسیدند که نظرسنجی گستردهای را از مشتریان خود انجام دهند و علت عدم اقبال مردم را از این طریق جویا شوند. پس از دستیابی به آرا و نظریات مشتریان، در اقدامی کمسابقه نتایج این نظر سنجی را روی سایت خود بهطور شفاف و دقیق در معرض دید همگان قرار دادند. همین کار باعث شد، مشتریان بار دیگر به این شرکت اعتماد کنند و اعتبار ازدسترفته به مرور برگردد.
این نکته را داشته باشید، تا مطلب مهم دیگری را با شما در میان بگذارم.
براساس این نظرسنجی یکدرصد از شرکتکنندگان به رعایت پاسخگویی، یکدرصد به رعایت مسئولیتپذیری، کمتر از 5/1درصد به وجود شفافیت و حدود 5/2درصد به حاکمیت قانون در کشور رأی داده بودند.
متأسفانه بیش از 94درصد شرکتکنندگان، معتقد بودند که هیچکدام از مؤلفههای مذکور در حکومتداری کشور ما رعایت نمیشود.
زنگ خطرها اینگونه به صدا درمیآیند. اگر آنها را جدی گرفتیم و علاج واقعه قبل از وقوع کردیم، زهی سعادت؛ والا دیر یا زود استخوانهایمان زیر آوارهای وقایع اجتماعی خرد خواهد شد!