نوع مقاله : مهارت
حسنیه صالحان
«مریم»، بانویی 33ساله است که دو پسر دارد و نزدیک به سه سال است همراه جاریهایش «زهرا» و «فاطمه» که به قول خودش از دوست برایش عزیزتر هستند، به کار پخت و دکوراتیو کیک در منزل مشغول است. او روحیهای آرام و خونسرد دارد و خیلی خودش را درگیر حواشی و جزئیات زندگی نمیکند. مریم، معمولاً کارهایش را با صبر و حوصلهی خاصی انجام میدهد. شاید یکی از رمزهای موفقیت او، همین خصلت شخصیتیاش باشد.
مریمخانم، برایمان از انگیزههای کاریاش میگوید؛ از تمام سختیها و شیرینیهای این کار خوشطعم؛ از اینکه چهطور آن را گسترش داده و حتی توانسته است شعبهای هم در قم داشته باشد. داستان شکلگیری «کیک سلوا» را از زبان او میشنویم:
ما سه جاری هستیم که برخلاف آنچه در عرف میگویند، خیلی با هم خوب و صمیمی هستیم. من و جاری اولم زهرا، هر دو دیپلم ریاضی هستیم و در دانشگاه امام صادق(ع)، در رشتهی فلسفه همکلاسی شدیم. درواقع ما اول با هم دوست صمیمی بودیم و بعد با هم جاری شدیم و حالا همکار.
اول از همه او بود که به کیکپزی و شیرینیپزی علاقهی زیادی داشت و از اینترنت و آموزشهای مجازی، بهصورت آنلاین اطلاعات کسب میکرد و برای جشنهای خودمانی و خانوادگیمان کیک درست میکرد.
بعضی وقتها که با هم حرف میزدیم، میگفتیم چقدر خوب است که با هم کیک بپزیم و حتی بتوانیم این کار را بهصورت گسترده انجام دهیم و از بیرون سفارش بگیریم. کمکم این افکار جدی شد و من تصمیم گرفتم، دورهی دکوراتوری کیک را بگذرانم تا یکسری از اصول را آموزش ببینم که نمیشد بهتنهایی و از طریق تجربه و اینترنت یاد گرفت. میخواستیم کیکهای بهتر و اصولیتری درست کنیم.
وقتی که دیگر تقریباً به خودمان و کیفیت کارمان اعتماد پیدا کردیم، تصمیم گرفتیم از طریق کانال تلگرام سفارش قبول کنیم؛ اما قبل از آن باید اسمی برای خودمان انتخاب میکردیم. دوست داشتیم اسم کارمان برگرفته از قرآن باشد و به پیشنهاد زهرا، نام «سلوی» بهمعنی «طعام بهشتی»، برگرفته از آیهی «و انزلنا علیکم المن و السلوی» را انتخاب کردیم.
اول کار، بیشتر دوستان و آشنایان نزدیکمان سفارش میدادند و ما سعی میکردیم، خیلی به سود کار فکر نکنیم. با قیمتهای پایین سفارش میگرفتیم تا تعداد مراجعان بیشتر شود.
یکی از کارهایی که از همان ابتدا سعی میکردیم همیشه رعایت کنیم، این بود که هنگام درستکردن کیکها باوضو باشیم تا روی خودمان و برکت و کیفیت کارمان تأثیر معنوی داشته باشد.
بعد از مدتی خود سفارشدهندهها علاقهمند به یادگیری پخت کیک شدند. تصمیم گرفتیم کلاسهای آموزشی برگزار کنیم؛ کلاسهایی با جمعهای صمیمی و هنرجوهای خوب که بهترین خاطرات و تجربهها را برایمان رقم زدند.
یکی از خوبیهای کار مشترک ما دو نفر، این است که هردو بچههای کوچک و همسن داریم. وقتی ما مشغول کیکزدن هستیم، آنها با هم بازی میکنند. من دو پسر شش و دهساله دارم. زهرا هم یک پسر شش ساله دارد و دو دختر یازده و دوساله. بچهها که کوچکتر بودند، برای اینکه کمتر مزاحممان شوند، مقداری خمیر فوندانت و چندتایی از ابزار کارمان را که برای آنها کنار گذاشته بودیم، در اختیارشان میگذاشتیم تا سرگرم شوند. حالا که بزرگتر شدهاند، کنترلشان راحتتر شده است. متهم اصلی در حال حاضر، دختر کوچک زهراست که مدام باید مراقب باشیم سراغ میز کار نیاید و توی کیک انگشت نزند.
این کار ریختوپاش زیادی دارد؛ حالا ریختوپاش بچهها را هم کنارش بگذارید. کارمان که تمام میشود، تازه نوبت تمیزکردن خانه است. همینجور اسباببازی است که توی اتاقها و هال و پذیرایی ریخته است. تکههای خمیر است که روی فرش چسبیده است. کلاً این چیزهایش مصیبت است. بعضی وقتها کارمان سه روز طول میکشد و اینجور وقتها، مدام در حال تمیزکردن و جمعآوری خانه هستیم.
کار ما که شروع میشود، تازه اول خردهفرمایشهای اینهاست. وقتهایی که نباشند و فقط خودمان تنها باشیم، خیلی خوش میگذرد و لذت میبریم؛ اما از این فرصتها کم پیش میآید و همیشه این وروجکها ور دلمان هستند. آرزویمان این است که یک کارگاه داشته باشیم تا بچهها دیگر دوروبرمان نباشند و ما سر فرصت کارمان را انجام دهیم.
معمولاً سعی میکنیم کار کیک را صبح انجام دهیم تا موقع آمدن همسرانمان، کار تمام شده باشد. اوایل کار، کمی با ابراز ناراحتی این بزرگواران مواجه میشدیم؛ چون گاهی کار طول میکشید، مجبور بودیم سه روز متوالی سر یک کیک باشیم و نمیرسیدیم شلوغی خانه را مرتب کنیم. کمکم که آنها هم ذوق و اشتیاق ما را دیدند، شروع به همکاری با ما کردند.
اما برایتان بگویم از جاری سوم، فاطمهخانم. او هم ذوق و علاقهی زیادی به کارهای هنری دارد؛ برای همین، تصمیم گرفت دورهی کار با آیسینگ و ساخت کوکیهای دکوراتیو را بگذراند و در این زمینه کار را در دست بگیرد.
یکی از خواهرهای من فارغ التحصیل رشتهی نقاشیست و خیلی از کارهای ما خوشش میآمد. او دوست داشت در کلاسهای آموزشی ما شرکت کند؛ اما چون در شهر قم سکونت داشت، کمی برایش مشکل بود. این موضوع باعث شد که تصمیم بگیریم علاوه بر تهران، در قم هم کلاس آموزشی داشته باشیم تا در کنار او، دوستان مشتاق دیگر هم این کار را یاد بگیرند.
بعد از آن به خواهرم پیشنهاد دادیم که سفارشهای شهر قم را هم قبول کند و بهعبارتی شعبهی سلوا در آنجا باشد.
وقتی وارد کار کیک و با مواد و کارهای قنادیها آشنا میشوی، ترجیح میدهی دیگر از قنادی خرید نکنی؛ ضمن اینکه آن کیفیت و طعم خوب را هم ندارند.
یکبار، سفارش کیکی داشتیم. وقتی کار تمام شد، به مشتری پیام دادیم که آدرس دقیقش را بفرستد تا برایش ارسال کنیم. آدرس را که داد، دیدیم برای تهران نیست! وقتی متوجه شدیم نشانی قم است، آسمان روی سرمان خراب شد. مانده بودیم چه کار کنیم. سه ساعت دیگر جشن تولدشان بود و کیکشان دست ما! هیچکس هم نبود که آن ساعت به قم برود تا کیک را همراه خود ببرد. مجبور شدیم به آژانس زنگ بزنیم، برای قم ماشین بگیریم و کیک را با کرایهی 150هزار تومان بفرستیم. جالب اینجا بود که وقتی راننده آمد، خیلی خوشحال بود و میگفت: «دیشب خیلی دلم هوای زیارت کرده بود. باورم نشد وقتی گفتند که باید به قم بروی.» او به ما اطمینان داد که کیک را آرام و با دقت تمام، به مقصد میرساند و خدا را شکر بهموقع هم رساند!
این کار، اوایل برایمان حکم تفریح و فعالیت فوقالعاده داشت؛ ولی این روزها با اوضاع نابسامان اقتصادی، میشود گفت که کمک خرجمان هم هست.
انشاءالله قصد داریم، بهزودی کارگاه کوچکی را مجهز کنیم تا سه نفری به دور از دغدغهها و شلوغیهای خانه، به کارمان ادامه دهیم.