نوع مقاله : گزارش
بانوی موفق
شاید حرفزدن دربارهی شروع کاری اقتصادی، خیلی ساده باشد و بتوانیم همینجا که نشستهایم، دربارهی کارهای جورواجوری صحبت کنیم؛ اما همهی اینها، تا به عرصهی عمل نرسد تنها حرف است. اگر قرار باشد حرف به عمل برسد و این دو کلمهی سهحرفی بهم بپیوندند، باید تلاش کرد و کلی زحمت کشید. موضوعی که با شنیدن وصف فعالیت اقتصادی خانم «زهره حکیمی» در روستایی دورافتاده در استان گیلان، معنا پیدا میکند؛ کسی که با تولید و عرضهی محصولات محلی و خانگی، برای دویست زن و مرد روستایی بهطور مستقیم و غیرمستقیم کارآفرینی کرده است.
این بانوی زحمتکش، با افتخار کارگاهش را نشان میدهد و میگوید: «همهی آن چیزی را که اینجا میبینید، تنهایی به دست آوردهام. کار اصلی ما، سبزیخردکنی بود؛ اما رفتهرفته کارمان گسترش پیدا کرد. اوایل که کار را شروع کردم، تنها بودم؛ ولی اکنون صد نفر مستقیم اینجا کار میکنند و صد نفر هم در خانه و به شکلهای دیگر فعالیت دارند.»
اما داستان زندگی زهرهخانم، به همین سادگی نیست که دربارهی نتیجهی کارش توضیح میدهد؛ بلکه از سالها پیش شروع میشود؛ زمانی که همسرش او را با دو فرزند کوچک تنها میگذارد و به خارج از کشور میرود.
آن روزها، او دو پسر کوچک چهار و ششساله داشت و زندگی روی سختش را نشانش داده بود. خودش میگوید: «گاهی حتی نان شب هم نداشتیم؛ ولی اجازه نمیدادم کسی متوجه شود. برای درآوردن خرج زندگی، در شالیزار، باغ چای و خانهی مردم کار میکردم. حاضر نبودم از کسی برای گذران زندگی کمک بگیرم.»
پس از مدتی، همسر او پیغام میدهد که پیشش برود؛ ولی او که از اول با این کار مخالف بود، نرفت و همچنان با سختی زندگی را پیش برد. مدتی بعد وقتی خبری از همسر نشد، غیابی جدا شد و بار زندگی را تنهایی به دوش کشید.
این بانوی زحمتکش، دربارهی شروع کارش میگوید: «یک روز با خواهرم دربارهی کار صحبت میکردم که گفت، بهزیستی رودسر برای زنان سرپرست خانوار، با سبزیخردکنی اشتغالزایی کرده است. مقداری سبزی خریدم و به همین بهانه آنجا را دیدم. از آنها پرسیدم چطور این دستگاه را خریدید. نشانی کاسبی را دادند که دستگاه را میآورد. قیمت دستگاه سهکیلویی، ۱۲۰هزار تومان بود؛ دقیقاً همان میزان پولی که من از کار روی زمین به دست آورده بودم و برای خرج زمستان خانوادهام کنار گذاشته بودم. یادم هست وقتی پول را دادم و دستگاه را چند روز بعد برایم آوردند، تمام مسیر مغازه تا خانه را گریه میکردم. چون دقیقاً نمیدانستم کاری که انجام دادهام، درست است یا خیر!»
زهرهخانم کار را که شروع میکند، به همه برای سفارش خبر میدهد. اوایل اهالی دستش میانداختند که این کار بیفایده است؛ اما او به این حرفها اهمیتی نمیداد و کارش را در انباری کوچک پدرش ادامه میداد تا جایی که موفق شد برای خودش خانهای بسازد.
حالا موفقیت این بانوی کارآفرین، آنقدر گسترش یافته است که زنان روستایی، سبزیجات محلی و انواع محصولات را بعد از برداشت در اختیار او و همکارانش میگذارند و آنها هم با سلیقه، آماده و با حداقل سود به مشتریان عرضه میکنند. با این کارآفرینی، رونق اقتصادی قابل توجهی هم در روستا اتفاق افتاده است.
عقربههای زندگی برای امثال زهرهخانم، هیچوقت از حرکت نمیایستد. اکنون همسر او از خارج برگشته و با تلاش بچهها، خانوادهی آنها دوباره شکل گرفته است.
این بانوی موفق میگوید: «زندگیام همیشه کار بود و کار. اکنون که حاصلش را میبینم، لذت میبرم. فرزندانم هر کدام به جایی رسیدهاند و کنار من فعالیت میکنند. نمیدانم چه اتفاقی رخ داد؛ ولی همسرم را بخشیدم. شاید نبود او، باعث اتفاقات خوب در زندگیام شده بود؛ اما مهم این است که الآن دوباره کنار هم هستیم!»
معضلات گوشیهای همراه
لطفاً با گوشیهای همراهتان آرامش جامعه را سلب نکنید
تا همین چند دهه پیش، برای ثبت خاطرات و لحظات زندگی، مجبور بودیم دوربینهای بزرگ فیلمبرداری خانگی و عکاسی را با خود حمل کنیم؛ اما با رویکارآمدن گوشیهای هوشمند و امکان استفاده از دوربین تلفنهای همراه، این امکان به وجود آمده است که در هر شرایط و لحظهای، بتوان خاطرات و لحظات را ثبت کرد و حتی در فضای بزرگتری، مثل فضای مجازی منتشر کرد.
با پیشرفت گوشیهای هوشمند و رویکارآمدن مدلهای جدید با قابلیتهای بالا، کمکم شاهد گرمشدن بازار سلفیها شدیم؛ این روزها اما، این تلفنهای همراه کارایی خود را بهعنوان وسیلهای ارتباطی از دست داده و کاربرد اسلحه پیدا کردهاند؛ اسلحهای که در برخی موارد، صاحب خود را نشانه میرود و در برخی موارد نیز، افراد بیگناهی را نشانه میگیرد که قصور و تقصیری ندارند و قربانی خشم موجود در جامعه میشوند!
سؤالی در این بین مطرح میشود که آیا در دنیای مدرن، کار تلفنهای همراه بهواقع همین است و آیا در تمام دنیا، از تلفنهای کوچک همراه به همین منوال استفاده میشود؟
با فراگیرشدن گوشیهای هوشمند، نخستین موضوعی که باب شد، بحث سلفیگرفتن بود؛ موضوعی که با آسیبها و حواشی بسیاری همراه شد و خیلیها هم در این راه، جان خود را از دست دادند. سلفیها تا جایی پیش رفت که خیلیها خود را در خطرناکترین شرایط ممکن قرار میدادند و عکس میگرفتند و در فضای مجازی منتشر میکردند تا با بازخورد بیشتری همراه باشند.
این موضوع ادامه داشت تا جایی که حتی در مواردی مثل ساختمان پلاسکو نیز، شاهد هجوم افراد مختلف و سلفیگرفتن با ساختمان فروریخته بودیم؛ حتی در ماجرای سیل اخیر نیز، شاهد بودیم که برخی افراد در خطرناکترین منطقهی ممکن قرار میگرفتند و با اینکه سیل هر لحظه به آنها نزدیک میشد، مشغول گرفتن سلفی بودند.
با همهی این اوصاف در چند ماه اخیر، با موج جدیدی از آسیبهایی مواجه شدهایم که بهواسطه گوشیهای هوشمند و فضای مجازی شکل گرفته است و با کوچکترین برخورد، تلفن همراه یک نفر شروع به فیلمبرداری میکند.
تا پیش از این، ثبت وقایع یکی از جذابترین کارها برای کاربران فضای مجازی بود؛ اما این روزها ثبت تنشها و خشونتهای موجود در جامعه، جای آن را گرفته است و این کار، حتی بین سلبریتیها نیز رونق دارد.
موضوع حائز اهمیت این است که ما بلد نیستیم چگونه از گوشیهای هوشمند همراه خود استفاده کنیم؛ چراکه سواد رسانهای کافی در این باره نداریم و همین امر، سبب شده است که به دنیای سیاه مجازی آلوده شویم.
همچنین نبود سواد رسانهای، سواد عاطفی را هم از ما گرفته است و مردم نسبت به هم بیرحم شدهاند و تنها میخواهند خودشان را تحت هر شرایطی به دیگران نشان بدهند؛ حتی اگر به قیمت له و خردکردن شخص دیگری باشد.
خلاصه آنکه اعتیاد به گرفتن فیلم و عکس و انتشار آنها در فضای مجازی، این روزها آرامش جامعه را سلب کرده است و کارشناسان بر این باورند که این اتفاق، در پی خودخواهی جامعه شکل میگیرد و به خشونت دامن میزند. حال آیا زمان آن نرسیده است که فرهنگ استفاده از گوشیهای همراه را یاد بگیریم، تا آسیبهای کمتری را متوجه خود و جامعه سازیم؟