نوع مقاله : مهارت
راههای ترک اعتیاد از بازیهای دیجیتالی
ریحانه کشتکاران
روزی که بازیهای دیجیتالی پا به خاک کشور ما گذاشتند، احتمالاً هیچ پدر و مادر یا مسئولی، فکر نمیکرد روزی برسد که از جمعیت 80میلیونیمان، 23میلیون نفر از این بازیها استفاده کنند. اگر هم فکر میکردند که این بازیها بتوانند اینقدر آدمها را درگیر کنند، احتمالاً فکر نمیکردند حدود 53درصد از این 23میلیون، بهطور مستمر از این بازیها استفاده کنند؛ یعنی حدود 12میلیون نفر از جمعیت کشور، بخش مهمی از حیاتشان را به گذراندن وقت در ثانیههای بازیهای دیجیتال اختصاص میدهند. 12میلیون نفر، جمعیت کمی نیست و قطعاً بررسی راهکارهای جلوگیری از آسیبهای بازیهای دیجیتالی، برای تکتک خانوادههای این 12میلیون نفر ضروریست.
احتمالاً هر کسی در زندگی، تجربه کرده است که سرزنششدن، بدترین راه برای دورکردن یک نفر از کاریست. وقتی کودک، نوجوان یا جوان ما، زمان زیادی از روز خود را صرف بازیهای دیجیتال میکند، نامناسبترین واکنش این است که هر دقیقه مثل ناظمهای مدرسه، بالای سرش حاضر شویم و با اخمهای گرهکرده و انگشت اشارهای که به نشانهی تهدید تکان میخورد، سعی کنیم به او بفهمانیم اگر برویم، برگردیم و ببینیم هنوز دارد بازی میکند، بلایی سرش میآوریم که مرغهای آسمان، هایهای به حالش گریه کنند. یا در راه دیگری ممکن است بگوییم اگر بیشتر از فلان مقدار بازی کنی، ناهار یا شام نمیتوانی بخوری، یا خانهی فلان دوستت نمیتوانی بروی و یا هزاران روش دیگر برای تنبیه و توبیخ. اینها، روشهاییست که شاید کودکان دو - سه نسل قبل را از توی کوچه و از فوتبال ته بنبستها میتوانست به داخل خانه بکشد؛ اما حالا نهتنها به نتیجهی مطلوبی نمیرسد که بیشتر باعث غرقشدن او در جهان خودش و ایجاد فاصلهی بیشتر بین ما و فرزندمان میشود.
جهان بازیها اگر کنترلشده نباشند، زمان و مکان را برای بازیکننده بیمعنی میکنند. تمام علایق و نیازها را، حول محور همان بازی شکل میدهند و تمام روابط اجتماعی و خانوادگی و پویایی ذهن و جسم را نابود میکنند؛ اما فردی که تمام زندگیاش را در اختیار بازیها قرار داده است، قبل از بازی دیجیتالی هم وجود داشته است! یعنی پیش از ورود این هیولای کنترلنشده، این آدم هم وجود داشته و هم به مسائلی علاقمند بوده است. حتماً چیزهایی مایهی خوشحالیاش را فراهم میکردند و آرزو داشته است که موضوعاتی در زندگیاش، کمرنگ یا پررنگ شوند؛ مثلاً بعضی کودکان و نوجوانان، سفر را بیش از هر چیز دوست دارند، بعضی گردش خانوادگی، بعضی شهربازی، بعضی دورهمیهای دوستانه و بعضیها خوردن را. یکی از راههای دورکردن تدریجی فرد از اعتیاد به بازیهای دیجیتالی، این است که او را بر سر دوراهیِ بازی یا مثلاً شهربازی، سفر و گردش قرار دهیم. این دوراهی، کودک یا نوجوان را به تردید میاندازد که باید کدامیک از دوستداشتنیهایم را انتخاب کنم؟ ممکن است یکی - دوبار اول، باز هم بازی را انتخاب کند؛ اما اگر یکبار هم راه دوم را برگزیند، یک قدم موفقیت است. شاید این کار مقداری زمان و هزینه بطلبد؛ اما برای برگرداندن فرزندمان به دنیای معمولی و رایج آدمها، هرچه زمان و هزینه صرف کنیم، احتمالاً ارزشمندتر از این است که فردا روزی آدم منفعل، خمود و بیماری را ببینیم که تنها توانایی حرفهایاش، تندتر فشاردادن دکمههای صفحهکلید باشد.
در مصائب یکجانشینی
یکی از تأثیرات بازیهای دیجیتالی، کمتحرکی و بهتدریج، پیشآمدن مشکلات جسمی و روحی متعدد، بهدلیل یکجانشینیست. اینکه بخواهیم دست کودک و نوجوانمان را بگیریم و با چنگ و دندان او را بکشیم در زمین ورزش و از او بخواهیم که حرکات ورزشی را یکییکی پیاده کند، شاید فقط بتواند بهقدری جوابگو باشد که احساس کنیم، برای فرزندمان کاری انجام دادهایم! اما کار مفید؟ نه. با توجه به اینکه بازیها انواع مختلفی دارند و فقط برخیشان بیتحرکاند، میتوانیم برای شروع، عادت بازیکردن را از بازیهای بیتحرک، به سمت بازیهای پرتحرکتر سوق دهیم. شاید این راه، به رفع عادت بازیکردن منجر نشود؛ اما در حد توانمان، از یکی از آسیبهای اعتیاد به بازیهای دیجیتالی جلوگیری میشود.
راهی برای تمام فصول
کسی که به بازیهای دیجیتالی اعتیاد دارد، مجرم نیست که بخواهیم با دستبند و باتوم دنبالش بدویم و هرکجا گیرش انداختیم، بازخواستش کنیم. درواقع اگر چنین فکری داشته باشیم که ما مأموریم جلوی بازیباز را بگیریم، در عمل بیشتر او را به سمت بازیبازبودن هدایت میکنیم. نهایت کاری که باید انجام دهیم، این است که خوب فکر کنیم و انواع راههای مختلف برای تعدیل رابطهی او و بازیهای دیجیتال را پیدا کنیم؛ اما در تمام این راهها، باید حواسمان باشد که او، ما را فردی کنار خود ببیند، نه فردی مقابل خود. شاید این کار را با همراهیکردن وی در بازیها انجام دهیم و شاید بازیهای فکری و تحرکی بیشتری به او معرفی کنیم، تا از فضای منفعل خود خارج شود! شاید بازیهای گروهی و خانوادگی راهبیندازیم و شاید مقدار ساعتی که برای او مشخص میکنیم را روزی ده دقیقه کم کنیم، بهجای ناگهانی چند ساعت کمکردن! شاید مدام به او تذکر ندهیم تا ما را مثل یک پلیس ِ همیشهدرصحنه نبیند و شاید اصلاً بهتر باشد اوقاتی را به او هدیه دهیم تا بتواند با آرامش کامل از بازیکردنش لذت ببرد! مهم این است که خودمان متوجه باشیم، ما با فرزندمان نمیجنگیم؛ فقط او را همراهی میکنیم برای رسیدن به تعادل در استفاده از چیزی که استفادهی بیش از حد آن خطرآفرین شده است؛ همراهیای که با همدلی لحظهبهلحظه با او همراه است.