نوع مقاله : خانه بهشت
با ستارهها به استقبال ماه محرم برویم
محبوبه ابراهیمی
پنجاه روز از انتشار تصاویر جانسوز پیکری بیسر در فضای مجازی میگذشت. در جریان درگیری مدافعان حرم در سوریه با گروه تروریستی داعش، رزمندهی 25سالهی ایرانی به اسارت درآمده بود و آنها در کمال ناجوانمردی و قساوت، تصاویر اسارت و پیکر بیسر این شهید را منتشر کردند، تا لرزه بر دلها بیندازند؛ غافل از چشمانی که در تصویر خیمه زده بود و شکوه، نجابت و مظلومیتش، تمام دلها را تسخیر میکرد. زن و مرد و پیر و جوان، اسیر آرامش و مظلومیتی شدند که در لبهای خشک و چشمهای آرام «محسن حججی» موج میزد. تمام ایران، خانوادهای شده بودند در انتظار خبری از این عضو دوستداشتنیشان. زنها مادر شده بودند، برای پیکر فرزند گمشدهی وطن و مردها، پدرها و برادرانی که پابهپای پدر و برادرش، داغدار این پیکر گمگشته بودند. حس عجیبی بود؛ بهویژه برای آنهایی که پیش از این، حتی اسمش را نشنیده بودند و حالا از هر عزیزی، برایشان عزیزتر شده بود! پنجم مهر 1396، عمر این انتظار کمرشکن به سر رسید و تهران، به نیابت از تمام ایران، این نماد غیرت و ایمان را روی دستان مردانش تکریم و تشییع نمود. لبها، زمزمه میکردند و اشکها، بیمحابا بر گونهها مینشستند:
عجب محرمی شد امسال
شهید بیسرم برگشته
بیاید بریم به استقبالش
مدافع حرم برگشته...
همه آمده بودند؛ همهی آنهایی که عمری در عزای سرهایبرنیزه نشسته و بر سر و سینه زده بودند. حالا، داغ دلشان تازهتر از تازه بود؛ انگار همهی اینها، بهانهای بود برای تکرار داغ کربلا و اشک بر مظلومیت سالار شهیدان!
کربلایی که هر روز تکرار میشود
داستان شهیدحججی، کمی متفاوت از دیگر همرزمانش به پایان رسید؛ کمی شبیهتر به غربت و مظلومیت اربابش. تصویر منتشرشده از اسارتش، دود و خنجر، ظالم و مظلوم و خون و آتش را کنار هم جمع کرده بود و با تداعی جلوهی عاشورا، حرارت دلهای داغدار اباعبدالله را بیشتر میکرد؛ همان حرارتی که به فرمودهی صادق اهل بیت(ع)، از شهادت امام حسین(ع)، در دلهای مؤمنین باقیست و با هیچ چیز تا قیامت سرد نخواهد شد؛ شبیه آتش زیر خاکستر که هر از گاهی با نسیم شهادت، شعلهور میشود و نام و یاد کربلا را زنده میکند. روزی نسیمِ بازگشت شهدای غواص با دستها و پاهای بسته، روزی با پیکر شهیدی گمنام که غربت مادرانهای را یادآور میشود و روزی با آمدن شهیدی از مدافعان حرم. حججی یا هر سرباز پاکباختهی دیگر، نسیمیست برای شعلهورشدن آتش داغ حسین(ع) در دلها. درست مثل ستارهها که چشمگیر و دلنوازند و میدرخشند تا وسعت آسمان و راه درست را نشان دهند؛ نه اینکه فقط خودشان دیده شوند. مظلومیت حسینهای زمان تکرار میشود و همپایش، ظلم شمرهای زمانه، تا یادمان نرود هنوز قتلگاه و خنجر باقیست و همهی زمینها کربلا هستند و تمام روزها عاشورا؛ نه کربلا محدود به زمینی میشود و نه عاشورا در غروب یک روز پایان مییابد.
برای سردار، سر باید داد
اما حاصل این یادآوریها و شعلهورشدن آتش داغ حسین(ع) چیست؟ تکرار این جلوههای عاشورا و حماسهی حججیها و دیگر همرزمانش، داغی بزرگتر را تداعی میکند که چه؟ اشکهایی که از این تداعی بر گونهها مینشیند، بهخودیخود کافی هستند و مؤثر؟ گمانم اشکها وقتی ارزش دارند که چشمها را بشویند و از آلودگیها پاک کنند؛ وگرنه اشک، کجا توان کمکردن حجمی از انبوه داغ عاشورا را دارد؟ مهم چشم است که از غبار غفلت شسته شود و عبرتبین گردد؛ عبرت از تاریخی که تکرار میشود و نتیجهاش جز با عبرت تغییر نمیکند. عبرت از سرهایی که جدا میشوند و سرفراز؛ خونهایی که جاری میشوند و جاودان و رگهایی که بریده میشوند و فواره برای تاریخ. عبرت، یعنی تکرار سردادن برای سردار و برای ارزشهایی بزرگ و بیهمتا؛ یعنی ترجیح مرگ سرخ بر زندگی سیاه و حسین(ع)، کشتهی همین عبرتهای ماندگار بود که فرمود: «أنَا قَتیلُ العَبَرات.»
با یک ستاره به استقبال شبها برویم
رسم دیرینهای که از نیاکان ما ارث رسیده و پدران و مادرانمان ما را به آن عادت دادهاند، مهیاشدن برای محرم و صفر است؛ گویی رزق سال و عمر از این دوماه و گریهها و سینهزنیهایش میآید! شاید همین موضوع، حکمت آغاز سال قمری با ماه محرم است؛ اما بیایید، محرم امسال را بهگونهای متفاوت رقم بزنیم تا شاید رزق و تقدیری متفاوت برایمان رقم بخورد. اگر باور کردیم که قرار است سرهایمان را برای سردار مهیا کنیم و تنها به گریه و عزاداری اکتفا نکنیم، از مردان بزرگی که این راه را پیمودهاند مدد بگیریم. نمیدانم آنها چگونه و با چه نجوایی شهادت را رزق خود کردند، اما میدانم آنقدر پاک و مقرب هستند که بتوانند دست ما را بگیرند و حاجتمان را به استجابت نزدیک کنند. حججی یا ستارهای دیگر فرقی ندارد، به فرموده رهبر «با این ستارهها میتوان راه را پیدا کرد». بیایید یکی از این ستارهها را انتخاب کنیم و با او به استقبال ماه محرم برویم. پشت سر او در مجالس عزای سالار ستارهها حاضر شویم، تا مسیری را که طی کنیم، بشناسیم و باورکنیم که فقط گریه بر مظلومیت ارباب هدف نیست؛ هدف، راهیست که باقی مانده و رهرو میطلبد. سر، دست، پا و جان را بیهوده نبخشیدهاند؛ اینها، امانتهایی هستند که باید به خالق برگردد و چه بهتر که در مسیر او تقدیم شود!
معجزهی صبر را باور کنیم
شاید اصلیترین درس عاشورا، استقامت و پایداری بر هدف باشد؛ اینکه انسان باور کند، برای هدف باید تلاش بینهایت کرد و صبر داشت. هدف، نزدیک و قطعیست، هرچند کمی دور. خارجشدن دیگران از مسیر، مبادا ناامیدمان کند؛ حتی خلوتشدن مسیر هم. در کربلا، جبههی حق خلوت بود و جبههی باطل شلوغ؛ اما صبوری و استقامت همین خلوت پرشکوه، بر شلوغی پوشالی پیروز شد و به تعبیر قران: «کَم مِن فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَت فِئَةً کَثیرَةً بِإذنِ اللهِ وَاللهُ مَعَ الصّابِرینَ.»
صبر، در تمام لحظات و صحنههای عاشورا موج میزند؛ در تمام بلاها و مصیبتها، در تشنگی، در هجوم وحشیانهی دشمن و غارت خیمهها، در وداع پیاپی مردان حرم و حتی در برابر خنده و توهینهای دلخراش دشمن بر سرهایی مظلوم و برنیزهنشسته.
صبر، چاشنی مقاومت است و بیشک، بهترین پل برای رسیدن به پیروزی؛ پس در هیچ گذرگاهی، نباید این سلاح را بر زمین نهاد؛ حتی اگر فسادهای مالی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، آنقدر فراگیر شوند که ناامیدی را تزریق کنند. حتی اگر رنگ و لعابهای دلفریب دنیای مدرن، قصد ناامیدی ما از ایستادگی برای دنیای باقی را داشته باشند، نباید ناامید از صبر شویم؛ صبر و البته مقاومت و تلاش. شهدا، شاهد وصال ارباب بودند و هرگز از صبوری ناامید نشدند؛ چراکه به معجزهی صبر ایمان داشتند؛ درست مثل ارباب که معجزهی صبوری را به دنیا ثابت کرد.