طبل توخالی
نقدی بر سریال خانگی مانکن
# مانکن
محمدمهدی ذاکری
پس از ده سال از شروع پدیدهی سینمای خانگی، برای اولینبار در برنامهی «هفت»، سریال «مانکن» روی میز نقد و بررسی قرار گرفت. با توجه به اینکه در رسانهی ملی، در اندک موارد به تحلیل سریالهای تلویزیون پرداخته میشود، بررسی سینمای خانگی در این برنامه، بدین معناست که رسانهی ملی، جایگاه سینمای خانگی را به رسمیت شناخته است.
مانکن، یکی از پربینندهترین سریالهای سینمای خانگیست؛ حتی پرمخاطبتر از «هیولا» که قبل از آن پخش میشد. این سریال به کارگردانی «حسین سهیلیزاده»، نویسندگی «بابک کایدان» و تهیهکنندگی «ایرج محمدی»، سال 1397 در ژانر عاشقانه و خانوادگی تولید شده است؛ سریالی که بهتنهایی، مرزهای سطحی و سخیفبودن را در عرصهی سریالهایی از این دست، چند پله افزایش داده و با روایت قصهای ملودرام و بهشدت زننده که کپی ناشیانهای از سریالهای ماهوارهای است، مخاطب را در همان ابتدای راه غافلگیر میکند. داستان، دربارهی پسری بهنام «کاوه» است که عاشق دختری بهنام «همتا»ست. او، نمیتواند به عشق خود پایبند باشد؛ چراکه مشکلات مالی بسیاری دارد و از سوی دیگر، زنی میانسال و ثروتمند بهنام «کتایون»، قول پرداخت بدهیهای خانوادگی کاوه را داده است؛ البته منوط به ازدواج کاوه با خودش. نمایش مقولهی «شوگرمامی*» که برای ذهن مخاطب ایرانی آشنا نیست، از ایرادات واضح این سریال است. ترویج و تشویق ناهنجاریهای اجتماعی (نظیر شوگرددی و شوگرمامی)، از مسائلیست که برخی آثار به آن می پردازند و تأثیر خاص خود بر مخاطب نوجوان و جوان را خواهند داشت. بیشترین مخاطب سریالهای شبکهی خانگی، جوانان هستند که با دیدن مانکن، قطعاً به ازدواج غیرمرسوم فکر میکنند. اینکه ازدواج با خانمی سنبالا که وضعیت اقتصادی خوبی هم دارد، بد نیست و در نهایت هم ختم به خیر میشود، به گسترش این مسائل دامن میزند.
آب بستن به داستان، از همان ابتدای سریال شروع میشود؛ صحنهآهستههای فراوان و ارجاعات به سریالهای ترکی که در ادامه مشخص میشود روابطشان برگرفته و گاه کپی از همان سریالهاست، مهمانیهای هر شبی لاکچری، دختر و پسری که خودشان را به پول میفروشند و انسانهایی که پول و قدرت آنها را عقدهای کرده است. مانکن، همان راهی را در پیش گرفته است که بیشتر سریالهای سالهای اخیر شبکهی نمایش خانگی رفتهاند؛ روایت قصه در محیط طبقات مرفه که فیلمنامه و ساختار و پرداخت آن، در مجموع حرفی برای گفتن ندارد. مانکن، صرفاً مشتی نمونهی خروار است و دیگر سریالهای شبکهی نمایش خانگی هم، از این قاعده مستثنی نیستند و اوضاع بهتری از آن ندارند؛ حتی برخی سریالهای تلویزیون که گاهی مورد هجمهی منتقدان قرار میگیرند، از این سریالهای بیهدف جلوترند.
ترویج بیاخلاقی، استفادهی ابزاری از زن و داشتن این نگرش از جانب فیلمساز مانکن، بهشدت توهین محسوب میشود. زنان این سریال یا قادر به تصمیمگیری نیستند، یا برای عقدهگشایی ازدواج میکنند و یا بهخاطر پول هر بلایی سرشان میآید؛ اما چیزی نمیگویند و سکوت میکنند. هیچکدام از زنهای فیلم، نماینده و الگویی ارائه نمیکنند که در شأن واقعی زن ایرانی باشد. حتی زنِ مقتدر فیلم هم مدل قاچاق میکند، خود زنی شکستخورده است و انتقامجویانه، بهدنبال برهمزدن زندگی عشق ازدسترفتهاش است. هدف کتایون از ازدواج با کاوه، انتقام از پدر اوست.
خانواده نیز در این سریال، بهخوبی تصویر نشده است. خانوادهی کاوه، شبیهترین خانواده به خانوادههای ایرانیست؛ اما همان هم، آنطور که باید و شاید درنیامده است.
آدمهای فیلم، هر کدام هر کاری که بخواهند انجام میدهند. شخصیتهای سریال، تیپهای تکراری هستند که همواره دیده شده اند؛ مرد پیری که معتاد است و میدانیم قرار است چه اقداماتی انجام دهد و باید چه انتظاری از او داشته باشیم، مادری که در فقر مطلق به سر میبرد و دختر عاشقی که هیچکار دیگری جز فکرکردن به کاوه و شنیدن نصیحتهای اطرافیانش ندارد. عشق میان کاوه و همتا، چیزی در حد «دو کبوتر عاشق» است که با چند حسادت زنانه و چند جانبداری مردانه، سروتهاش هم میآید. آدمهای بد فیلم را، هیچجوره نمیتوان «مضحک و مسخره» نگفت. آنها بدذاتهای سریال محسوب میشوند و هیچ امیدی نیست که کاراکتر سیاهشان لایهی جدیدی پیدا کند. بقیهی شخصیتها هم، به همین ترتیب سطحی و مشابه دیگر تیپها هستند. مخاطب با دیدن بازیگران این سریالها که نقشآفرینیشان بیشتر بهخاطر رقم خوب قراردادهایشان است، دلش برای بازیهای درخشانی که پیش از این از آنها دیده، بسیار تنگ میشود.
اساساً سریالی مثل مانکن که در مضمون و ساختار الکن است، چه نکتهی آموزندهای برای مخاطبش دارد؟ آدمهای فراری از خانه و خانواده، کینههایی که باعث مرگ افراد میشود، حسادت، بدخواهی، رسیدن به پول و رفاه به هر قیمتی، خیانت، خنجر از خودی خوردن و...، مثالهایی هستند که ثابت میکنند، ضعف مانکن در محتوای آن خلاصه میشود؛ حتی نشاندادن اختلاف طبقاتی و فقر و بدبختی در موازات زندگی لاکچری، برای مخاطب چه پیامی میتواند داشته باشد؟
اتفاقاتی که در پایان داستان میافتد، از آسیبشناسی اجتماعی بهدور است، یا اصلاً وجود ندارد. در قسمت آخر نیز با سرهمکردنهای بیمورد، سعی میکنند سریال را در نهایت جذابیت به اتمام برسانند؛ پایانی که جز حس سرخوردگی برای مخاطب چیزی بهبارنمیآورد و سرشار است از حس نومیدی و سرزنش، بابت وقت ارزشمندی که بهخاطر تماشای این سریال از دست دادهاند و چیزی دستگیرشان نشده است. سرانجام هم، دریغ از یک پایانبندی حالخوبکن!
پینوشت:
* «شوگرددی (Sugar daddy)» و «شوگرمامی(Sugar mummy) »، بهترتیب مرد مسن و زن مسن پولدار هستند که با دختر یا پسر جوانتر از خود وارد رابطه میشوند و طرف مقابل آنها «شوگر بیبی (babi Sugar)» نامیده میشود.