نوع مقاله : نسیم خراسان شمالی

10.22081/mow.2020.71567

چکیده تصویری

زلف صداقت را به زلف قانون گره بزنید

نسیم خراسان شمالی

زلف صداقت را به زلف قانون گره بزنید!

حسین سروقامت

درآمد

 

در جهان امروز سبک زندگی (Lifestyle) بسیار مهم شمرده می شود؛ مجموعه ای از منش های ذاتی ما و همچنین روش هایی که برای ادامه حیات برگزیده ایم.

بحث سبک زندگی در بسیاری از سخنان رهبر فرزانه و از جمله بیانیه گام دوم انقلاب مطرح شده و مورد توجه قرار گرفته است. ایشان در مهر ماه 1391 در جمع پرشور جوانان خراسان شمالی سؤالات مهمی را در این خصوص مطرح نموده، آسیب شناسی آنها را خواستار شدند.

در پاسخ به این مطالبه اساسی هر شماره یکی از این سؤالات را مطرح نموده، به بررسی پاسخ خواهیم پرداخت.

 

اشاره

آیا ما در بازار، در ادارات، در معاشرت هاى روزانه، به همدیگر به طور کامل راست می گوییم؟

 

همفکری

پاسخ این سؤال روشن است؛ خیر!

هرکس که با جامعه ایرانی قدری آشنا باشد، بوضوح درمی یابد که در این جامعه راستگویی امری دائمی و همیشگی نیست.

اگر از علت آن پرسیده شود، چنان پاسخ های متنوعی وجود دارد که ممکن است پرسشگر را کاملاً سردرگم و آشفته خاطر سازد. من از بدیهی ترین آنها آغاز می کنم.

راستگویی باید از کوچک ترین و مهم ترین نهاد اجتماعی، یعنی خانواده آغاز شود و به مرور توسط محیط های بزرگ تر چون مهد کودک و مدرسه، گروه های همسال و اجتماع مورد تقویت قرار گیرد.

ما در هر دو بخش، مشکل اساسی داریم. اگر نهادینه شدن را حاصل ارزش گذاری و تکرار هدفمند یک پدیده تلقی کنیم، راستگویی در خانواده های ما نهادینه نمی شود. افراد در بسیاری از خانواده ها به یکدیگر دروغ می گویند و چنین کاری را مطلقاً قبیح و ناپسند نمی شمرند. آنان حتی از دروغگویی در مقابل چشمان فرزندان خردسال خویش نیز پرهیز نمی کنند و نمی دانند با این کار چه آینده خطرناکی را برای کودکان خود رقم می زنند.

از این گذشته، گروه های اجتماعی بزرگتر نیز به خوبی به وظیفه خود عمل نمی کنند. همان مجموعه هایی که راستی و درستیِ آنها و اصولاً اهمیتی که به امر صداقت می دهند، مُقوّم این مفهوم والا به شمار می آید.

یعنی بر فرض که خانواده بر صداقت و راستگویی پافشاری کنند، این مفهوم باید توسط دیگران تأیید شود تا خردسالان و نونهالان دچار تعارض و دوگانگی تربیتی نشوند؛ در یک جمله صداقت و راستگویی باید در دوران خردسالی جا بیفتد که خیلی از اوقات این اتفاق صورت نمی گیرد!

نکته دیگر ضمانت اجرای راستگویی در جامعه است. امری که با جدی گرفتن صداقت و بازخورد مثبت نسبت به آن رخ می نماید.

هرگاه حرف از جدی گرفتن مفهومی خاص، به میان می آید من یاد مثالی می افتم که به نظرم کاملاً گویا و رساست. اجازه دهید پرسشی را با شما در میان بگذارم؛ اگر کسی ناآشنا با فرهنگ و مقدسات مسلمانان، با کفش وارد مسجدی شود، مردم با او چه می کنند؟

اجازه می دهند قدم از قدم بردارد؟ ابداً... آنچنان با او برخورد می کنند که بی درنگ متوجه شود چه خبط و خطایی کرده و از چه خط قرمزی عبور کرده است. به تعبیر دیگر می فهمد که این امر در میان چنین مردمی، امری کاملاً جدی است.

اکنون شما بگویید اگر همین مورد کوچک را تراز قرار داده و دست به مقایسه ای مختصر بزنیم، آیا راستگویی میان مردم ما امری کاملاً جدی است؟!

اما ضمانت اجرایی دیگر راستگویی در اجتماع بازخورد مثبتی است که از سوی آحاد مختلف جامعه نسبت به انجام چنین هنجاری به ما باز می گردد.

برای سنجش این بازخورد کافی است قدری به «کف جامعه» رفته، با مردم کوچه و بازار صحبت کنیم. کف جامعه محیط نهادهای انقلابی یا حکومتی و ارزشی نیست. در این قبیل فضاها ملاحظاتی وجود دارد که افراد خودسانسوری می کنند و سُویدای وجود خویش را آنچنان که هست، بروز نمی دهند.

کف جامعه یعنی بازار، مترو، اتوبوس، تاکسی، کلاس درس و غیره. یعنی جمع های خودمانی میان اقوام و دوستان و آشنایان.

اگر با این فضاها انسی داشته باشید، بخوبی درمی یابید که در اغلب موارد راستگوها کسانی تلقی می شوند که نمی توانند گلیم خود را از آب بکشند. از عهده کار خویش برنمی آیند. کلاه سرشان می رود و دائماً کارشان با «اما» و «اگر» گره می خورد.

من خوش ندارم از این تعبیر استفاده کنم اما با کمال تأسف در کف جامعه گاهی راستگویی تقبیح نیز می شود.

اجازه دهید نکته ای را برای شما بازگو کنم. من دوستی ایرانی – امریکایی دارم که از جوانی در خارج از کشور زیسته و بزرگ شده است. وی از قضا چندی پیش برای انجام برخی کارهای تجاری و بازرگانی به ایران آمد و مدتی را در کشور به سر برد و باز به وطن دوم خویش بازگشت.

یادم هست در روزهای پایانی حضور در ایران روزی به من گفت فلانی؛ می دانی در این مدت علیرغم علاقه ای که به سرزمین آبا و اجدادیم دارم، از چه چیزی بیشتر رنج می بردم؟ از اینکه مردم صاف و سادگی مرا ناشی از حماقتم دانسته و روراستی مرا ابلهی ام تلقی می کردند!

همان مردمی که به گونه ای آشکار و نهان دروغگویی را زیرکی و کیاست تلقی می کنند!

او با ابراز تأسف از وجود چنین شرایطی به من می گفت در ایران تعداد آدم هایی که معتقد باشند در هر شرایطی باید دست از راستی و درستی برنداریم، زیاد نیست. تازه در بین این جماعت نیز قبح کذب و دروغ ریخته است. حتی بالاتر؛ در برخی شرایط دروغگویی امری لازم و ضروری شمرده می شود.

به قول بر و بچه های فضای مجازی؛ همچون پرندگانی که در قفس به دنیا آمده و پرواز را نوعی بیماری به حساب می آورند!

ادعای این دوست در اینکه گاه در جامعه ما دروغگویی زرنگی شمرده می شود. کاملاً درست است.

روزی سرِ کلاس دانشگاه همین بحث مطرح شد. یکی از دانشجویان رو به من کرده گفت استاد؛ تنها به یک پرسش پاسخ دهید. من برای انجام کاری به اداره ای مراجعه می کنم.  دو وضعیت متفاوت پیش روی من است. وضعیت اول اینکه همه چیز را درست و مرتب پیش برده، لحظه ای از جادّه صداقت و راستی جدا نشوم. در این صورت باید شش ماه بروم و بیایم. فکر من در این شش ماه درگیر است، وقتم تلف می شود و کلّی باید هزینه بپردازم.

اما در وضعیت دوم یکی دو تا دروغ می گویم و کمی فریب کاری می کنم. در عوض کار شش ماهه را در یک روز به انجام می رسانم. نه وقت اتلاف شده ای دارم، نه هزینه بیشتری می پردازم و نه فکرم بی جهت درگیرِ یک مسئله بی اهمیت می شود!

شما جای من باشید، کدام وضعیت را انتخاب می کنید؟

صدای کف و سوت دانشجویان فضای کلاس را پر کرد و گوش ها تیز شد که من چه پاسخی به این دانشجوی جوان می دهم.

من رو به دانشجو کرده، گفتم اگر در این جامعه تنها تو زندگی می کردی و قرار بود تنها کار تو راه بیفتد، من حق را 100 % به تو می دادم که وضعیت دوم را انتخاب نموده،  با زرنگی و زیرکی گلیم خود را از آب بکشی. اما در این جامعه 80 میلیون آدم دیگر نیز زندگی می کنند. اگر قرار باشد همه همین رفتار را در پیش گیرند، همه سر هم کلاه بگذارند، همه به هم دروغ بگویند و صداقت و اعتماد و درستکاری مفاهیم بی ارزشی در این جامعه تلقی شوند، من از زندگی در چنین محیطی بیزارم!

نکته انحرافیِ طرز فکر امثال آن دانشجو این است که به جای مصالح عالیۀ جامعه مصلحت زودگذر فرد مورد لحاظ قرار می گیرد و البته این امر باعث خطای در تحلیل و انحراف از مقصد می شود.

خب؛ ممکن است بپرسید با این وجود چه باید کرد؟

دست کم راستگویی و صداقت را از شکل یک هنجار فردی و اجتماعی درآورده، به قانون و مقررات گره بزنیم و برای امر ناهنجاری چون دروغ و دروغگویی مجازات قانونی وضع کنیم!

لابد ماجرای ارتباط غیر اخلاقی بیل کلینتون رئیس جمهور اسبق امریکا و خانم مونیکا لوینسکی کارآموز جوان کاخ سفید را یادتان هست؛ رئیس جمهور امریکا را به دادگاه احضار کردند که چرا جایی که باید صادقانه با ملت امریکا مواجه می شد، اینگونه رفتار نکرد!

شما را به خدا؛ اگر در امریکایی که در سقوط و انحطاط آن همین بس، که رئیس جمهوری چون بیل کلینتون و دونالد ترامپ را بر سر کار می آورند، می توان صداقت را به زلف قانون گره زد، در ایران اسلامی که زیربنای فکریِ حاکمیت اش بر دین و اخلاق نهاده شده، چنین امری امکان پذیر نیست؟

قطعاً امکان پذیر است و باید نخبگان جامعه تلاش کنند این اتفاق میمون و مبارک صورت پذیرد.

نویسنده البته به مضامینی چون «جز راست نباید گفت، هر راست نشاید گفت»، اعتقادی عمیق و راسخ دارد. ولی این قبیل موارد آنچنان اندکند که در برنامه ریزی های کلان کشور نقش مؤثر و مهمی ایفا نمی کنند.