نعرهها در جان فتاده
عقل دریابد تو را یا عشق یا جان صفا
لوح محفوظت شناسد یا ملائک بر سما
جبرئیلت خواب بیند یا مسیحا یا کلیم
چرخ شاید جای تو یا سدرهها یا منتها
طور موسی بارها خون گشت در سودای عشق
کز خداوند شمس دین افتد به طور اندر صدا
پر در پر بافته رشک احد گرد رخش
جان احمد نعره زن از شوق او واشوقنا
غیرت و رشک خدا آتش زند اندر دو کون
گر سر مویی ز حسنش بیحجاب آید به ما
از ورای صد هزاران پرده حسنش تافته
نعرهها در جان فتاده مرحبا شه مرحبا
سجده تبریز را خم درشده سرو سهی
غاشیه تبریز را برداشته جان سها
مولانا جلالالدین محمد بلخی
دیوان شمس