ادب و هنر
کتاب الجمل
علی مرتضی راضی به رنج مردمان نبود
علی در حالیکه خشمگین بود گفت: «این نتیجه کارهای ناپسندی است که عثمان انجام داده و میدهد و اکنون هم که میخواهم حالش را بپرسم، مورد تهمت قرار میگیرم. به خدا سوگند اگر موقعیت من نبود، عثمان تاکنون سرم را از بدنم جدا کرده بود!»
اما میداندار اغتشاش در مدینه و ضدیت با خلیفه، 2یار دیرین یعنی طلحه و زبیر بودند. وقتی عثمان اصرار بر برکناری از خلافت را رد کرد و نپذیرفت. این دو، رهبری مردم را در محاصره خانه او برعهده گرفتند. آنها در نهایت بیرحمی خلیفه را در محاصره سختی قرار دادند و آب را از او بازداشتند. ترس تشنگی و مرگ، بر عثمان چیره شد. خودش خوب میدانست پناهی جز پسر ابوطالب ندارد. پس برای علی پیام فرستاد که: «طلحه و زبیر از تشنگی مرا میکشند و حال آنکه کشته شدن با شمشیر بهتر است از این وضعیتی که دارم.»
وقتی پیام عثمان به علی رسید، او در حالیکه دست مِسوَر بن مَخرَمه زُهری را در دست داشت، بیرون آمد و به خانه طلحه رفت. طلحه در حالیکه پیراهنی هندی بر تن داشت، در خانه خود مشغول تراشیدن تیر بود و چون علی را دید، خوشآمد گفت و برای او روی تشکچه خود جا باز کرد. علی گفت: «عثمان به من پیام داده که شما او را از تشنگی خواهید کشت و این شایسته و صواب نیست. کشته شدن با شمشیر بهتر است. هرچند با خویش عهد کردهام که پس از ماجرای مصریان هیچکس را از او باز ندارم، ولی من خوش دارم که برای او آب بفرستید تا تصمیمتان را دربارهاش بگیرید.»
طلحه اخمهایش را در هم کشید و گفت: «نه! به خدا سوگند نمیگذاریم آسوده باشد و اجازه نمیدهیم چیزی بخورد و بیاشامد.»
علی ناصحانه و با تاکید گفت: «گمان نمیکردم از هیچ فرد قریشی تقاضایی کنم و نپذیرد. ای طلحه، این حال را رها کن!»
طلحه با کنایه و پوزخند گفت: «ای علی! تو را در این کار بهرهای نخواهد بود.»
علی خشمگین برخاست و گفت: «ای پسر زن حضرمی! به زودی خواهی دانست که مرا در این کار بهرهای هست یا نیست.» و از خانه او برگشت.
میدانداری طلحه به محاصره خانه عثمان خلاصه نشد. او سوار بر اسبی سیاه میشد و نیزهای به دست میگرفت و دور خانه عثمان جستوخیز میکرد؛ بدین صورت، خودنمایی میکرد و قدرتش را به رخ موافقان و اهلبیت عثمان و بنیامیه میکشید.
حلقه محاصره تنگتر و زندگی برای عثمان هر لحظه سختتر میشد. بنیامیه تصمیم گرفتند عثمان را شبانه به مکه منتقل کنند و او را از مهلکه برهانند. اهل مدینه و معترضان آگاه شدند و به رهبری طلحه، محافظانی اطراف خانه گماشتند که مبادا این انتقال صورت گیرد. طلحه فرماندهی محافظان را برعهده داشت.
بیتابی تشنگی آنقدر بر عثمان و خانوادهاش مستولی شد که عثمان بهسختی به بام منزل خویش آمد و با التماس فریاد زد: «ای مردم! جرعهای آب به ما برسانید و از آنچه خداوندتان روزی داده، به ما بخورانید.»
زبیربن عوام در پاسخ به التماس خلیفه بانگ برداشت که: «ای پیر نادان! سوگند به خداوند که آب نخواهی چشید.»
ثعلبه بن یزید حمانی وقتی وضعیت اسفناک عثمان و اهل خانهاش را دید در احجاز الزیت سراغ زبیر رفت و گفت: «ای ابوعبدالله! میان ساکنان خانه عثمان و آب، مانع شدهاند.»
زبیر با خشم و کینه به سوی خانه عثمان نگریست و این آیه را خواند: «وَحِیلَ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ کَمَا فُعِلَ بِأَشْیَاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کَانُوا فِی شَکٍّ مُرِیبٍ»
عبدالله بن جعفر نزد عثمان بود. او نشانههای یقین عثمان بر قتل خویش را در چشمان بیفروغ او میدید. عثمان قصد داشت برای استمداد از علی، عبدالرحمن بن أزهر و عبدالله بن جعفر را نزد او بفرستد؛ اما خوب میدانست کار از دست شده و طلحه میداندار قتل او شده است. پس در آخرین سفارشها رو کرد به آن دو و گفت: «بروید و به علی بگویید که تو برای حکومت شایستهتر و سزاوارتر از پسر زن حضرموتی (طلحه) هستی. مواظب باش که او بر خلافت پسرعمویت بر تو چیره نشود!»
علی، صلح و آشتی و نرمی و مسالمت را تا هنگامی که بتوان چاره اساسی کرد، ترجیح میداد و به همین سبب درباره محاصره و قتل عثمان دخالتی نداشت و همانگونه که حکومت 2خلیفه دیگر را تحمل کرده بود، حکومت او را نیز تحمل کرد. خودداری و تحمل علی، 2علت داشت که بسیار معروف است: نخست آنکه، علی تنها بود و یارانی واقعی و پاکباخته که او را برای رسیدن به خواستهاش یاری دهند نداشت؛ دوم اینکه، او سرانجام شوم رویارویی را در نظر داشت. او نتیجه جنگ داخلی را میدانست و آگاه بود که اگر جنگ رخ دهد و فتنه پدیدار شود امت رسول متحمل چه خونها و رنجی خواهند شد. علی مرتضی راضی به رنج مردمان نبود.