نوع مقاله : اجتماعی

10.22081/mow.2023.74874

چکیده تصویری

زنان امروز، کمتر طعم مادری را می‌چشند

موضوعات

 اجتماعی

 

بررسی پدیده مادری و ارتباط آن با مسایل جنسیتی زنان

زنان امروز، کمتر طعم مادری را می‌چشند

فاطمه موسوی

 

مادری یک اتفاق زیستی است، اما چگونه مادری کردن را فرهنگ جامعه و نظم جنسیتی تعیین می‌کند. نظم جنسیتی به معنای الگوهای روابط قدرت بین مردانگی و زنانگی در سراسر جامعه است.

مطالعه تاریخ جوامع و فرهنگ‌های عصر کشاورزی نشان می‌دهد که همه آنها مبتنی بر نظم جنسیتی پدرسالاری، یعنی سلطه مردان بر زنان بوده‌ و هستند. تقریبا در همه این فرهنگ‌ها مسئولیت اصلی زنان، مراقبت از کودکان و کارهای خانگی است، در‌حالی‌که مسئولیت مردان به‌طور سنتی تامین معاش خانواده است. در جوامع کشاورزی سنتی این فرض فرهنگی همگانی وجود داشت که زنان همسر و مادر می‌شوند و تفاوت میان زن و مرد امری برخاسته از جهان «طبیعی» بود، جهانی که در آن، زنان و مردان قابلیت‌ها و ادراک‌ها‌ی متفاوتی دارند و مکمل یکدیگرند.

 

در جوامع سنتی و پیش از انقلاب صنعتی «ویژگی اصلی دختران و همسران وابستگی دانسته می‌شد: آنها نباید مستقل می‌بودند، چون تصور بر این بود که باید تحت قیمومیت مردان، یعنی پدران، برادران، شوهران و سایر وابستگان ذکور باشند» (اونز، 1393: 88).

کانل سه جنبه از جامعه را معرفی می‌کند که در تعامل با یکدیگر نظم جنسیتی یک جامعه را به‌وجود می‌آورند: کار (تقسیم جنسیتی کار در خانه و بازار کار)، قدرت (اقتدار، خشونت و ایدئولوژی نهادها) و تعلق روانی (مناسبات شخصی / جنسیتی) (گیدنز، 1386: 174).

با انقلاب صنعتی، کم‌کم نظم جنسیتی جدیدی شکل گرفت که اریک مسه آن را پدرسالاری مدرن می‌نامد. دولت ـ ملت‌ها در این نظم جنسیتی شکل گرفتند و همه افراد، چه زن چه مرد، در مقام شهروند در برابر قانون و دولت باهم برابر فرض شدند. نابرابری بین دو جنس در این نظم جنسیتی جدید هم‌چنان مشرعیت دارد.

 

نظم جنسیتی در جوامع مختلف

وقتی از مادری می‌گوییم ناخواسته درباره جایگاه زن در خانواده و شیوه ایفای نقش‌های خانودگی گفته‌ایم و وقتی از خانواده و جایگاه زن می‌گوییم آگاهانه، یا ناآگاهانه به نظم جنسیتی (الگوهای روابط قدرت مردانگی و زنانگی در سراسر جامعه) اشاره کرده‌ایم. جامعه کشاورزی سنتی نظم جنسیتی مردسالاری سنتی داشت. مردسالاری بر بنیان تفاوت طبیعی زن و مرد در آفرینش بنا شده که براساس آن، زنان موقعیت فرودست‌تری دارند و جایگاه آنها به سوژه میل جنسی مردان و منبع تولید نسل خلاصه می‌شود. مردان هم وظیفه دارند نیازهای مادی آنها را تامین کنند. مردان اقتدار دارند تا بازار کار، نهادهای سیاسی، دینی، قضایی و کل فضای عمومی را بر عهده گیرند. این تقسیم کار جنسیتی به این معنا نیست که زنان ریاست خانواده و فضای خصوصی را بر عهده داشته‌اند. درون خانه و در مناسبات خانوادگی‌_‌جنسی نیز زنان باید مطیع مردان می‌بودند. مردسالاری سنتی نظم جنسیتی غالب در بیشتر جوامع و در ایران ماقبل صنعتی نیز سیطره داشت، اما در سال‌های پس از انقلاب اسلامی، این تفکیک و طرز تفکر اجتماعی به‌طور کلی تغییر کرد. زنان، از حقوق برابر برخوردار شدند و وظایف مربوط به فرزندداری و زندگی مشترک، به تقسیم عادلانه‌ای رسید.

تا ابتدای عصر پهلوی، خانواده‌های روستایی و ایلی، 80درصد جمعیت ایران را تشکیل می‌دادند. این خانواده یک واحد اقتصادی بود که هریک از اعضای آن (مرد، زن و فرزندان) به اندازه قدرت و توانایی خود در امور اقتصادی خانواده سهم داشتند و به اندازه نیازشان، از درآمد خانواده تامین می‌شدند. زنان هم نیروی کمکی خانواده بودند که علاوه بر امور خانه‌داری و بچه‌داری، در نگهداری از باغ، بافتن فرش، دوختن لباس و تهیه خوراکی از مواد اولیه فعالیت می‌کردند.

 

ویژگی‌های خانواده پدرسالار

در دوران سنتی، خانواده گسترده پدرسالار، در پیوند با شبکه خویشاوندی و جماعت محلی بود و این پیوند از طریق ازدواج‌های خویشاوندی و تصمیم والدین برای فرزندان‌شان مستحکم می‌شد. ازدواج، نه پیوندی میان دو نفر، که اتحادی میان دو خانواده بود و احساس و علاقه جوانان به حساب نمی‌آمد، یا دلیل ازدواج قلمداد نمی‌شد.

خانواده تازه‌تشکیل‌شده با خانواده شوهر زندگی می‌کرد. از زن جوان انتظار می‌رفت مطیع شوهر و والدین او باشد و وظایف خود را در انجام امور خانه و فرزندآوری به‌خوبی انجام دهد. در فقدان شیوه‌های مطمئن پیشگیری از بارداری، مادر شدن پیامد غیرقابل اجتناب ازدواج بود، مراقبت مادرانه بیشتر به نیازهای زیستی کودک در چند سال اول زندگی او محدود می‌شد. البته با توجه به تعداد زیاد بارداری و فرزندان خردسال یک زن، بیش از این مقدور هم نبود. در ایران عصر قاجار، مانند همه جوامع سنتی، نرخ‌ زاد و ولد و مرگ‌ومیر هر دو بالا بود. هر زن در طول زندگی به‌طور میانگین ده فرزند به دنیا می‌آورد، اما نیمی از کودکان قبل از رسیدن به بزرگسالی به دلایل مختلف مثل بیماری، قحطی یا حادثه از بین می‌رفتند. مشکلات جسمی حاصل از سال‌های بارداری و شیردهی زنان را به‌سرعت فرتوت می‌کرد و تجربه چندباره مرگ فرزند، باعث می‌شد ناچار به خرافات متوسل شوند تا سرنوشت شوم را از خود بتارانند.

بعضی از کلیشه‌های فرهنگی و رفتاری نسبت به نوزادان مانند عدم نام‌گذاری در یکی دو سال اول زندگی، سپردن به دایه یا خوراندن تریاک به آنها، نشانه بی‌محبتی مادران نسبت به فرزندان نیست. وجود عقاید و رفتارهای خرافی در مراقبت از نوزادان نشان می‌دهد زنان برای زنده ماندن نوزادان خود به هر راه‌حلی متوسل می‌شدند، اما به‌دلیل سطح پایین بهداشت و فقدان امکانات پزشکی، اقدامات آنها تاثیر اندکی داشت و ناچار بودند با مرگ نیمی از کودکان زیر 5سال کنار بیایند و با توسل به اقداماتی مانند عدم نام‌گذاری کودک یا سپردن او به دایه، از درد و رنج مرگ احتمالی او بکاهند. در حقیقت، در خانواده سنتی ایرانی، زنان دو رنج داشتند: مرگ فرزندان و ازدواج مجدد شوهر، زنان بسیار کمی آن‌قدر خوشبخت بودند که از تجربه این رنج‌ها معاف باشند.

 

حکومت پهلوی و پدرسالاری مدرن

در زمان حکومت پهلوی (1304 تا 1357) دولت ایران به یک دولت متمرکز با بخش عمومی گسترده تبدیل شد، توسعه آمرانه در دستور کار قرار گرفت و سیاست‌های اجتماعی معطوف به بهبود بهداشت عمومی، آموزش همگانی و بعدتر بیمه به رشد شهرنشینی و افزایش جمعیت انجامید. از همان ابتدا سیاست‌های مدرن‌شدن کشور با تاکید بر کاهش مرگ‌ومیر نوزادان و مادران حین زایمان و وسواس درباره رشد جمعیت تنظیم شد. این سیاست‌ها، زنان را ظاهرا به‌عنوان شهروند به‌رسمیت شناخت و آموزش و اشتغال آنها را مدنظر قرار داد. این رویکرد به ایجاد نظم جنسیتی «پدرسالاری مدرن» منتج شد که بدن زنان را مانند بدن مردان تبدیل به سوژه سیاسی می‌کند و در عین حال مناسبات نابرابری قدرت را در خانواده دست‌نخورده باقی می‌گذارد، زیرا الگوی خانواده «مرد نان‌آور، زن مراقبت» را بهترین شیوه تولید و تربیت شهروندان جدید می‌داند. در تاثیر سیاست‌های اجتماعی دوره پهلوی، جمعیت کشور از 10میلیون نفر در سال 1305 به 34 میلیون نفر در سال 1355 رسید، یعنی در نیم قرن حدود 3برابر شد.

 

خانواده هسته‌ای پرجمعیت

تغییر صورت‌بندی اجتماعی و رشد شهرنشینی باعث شکل‌گیری سنخ جدیدی از خانواده شد که می‌توان آن را «خانواده هسته‌ای پرجمعیت» نامید. این خانواده هسته‌ای، که شامل دو بزرگ‌سال و تعداد زیادی فرزند است، در شهر سکونت دارد. خانواده هسته‌ای پرجمعیت، برخلاف خانواده گسترده، با جماعت محلی (روستا و ایل) احاطه نشده، ولی همچنان با نظم خویشاوندی پیوند دارد. در این خانواده، وظیفه مراقبت از فرزندان و انجام امور خانه‌داری بر عهده زن و تامین معاش خانواده بر عهده مرد است. به‌دلیل سیطره ارزش فرهنگی، فضیلت فرزندان بیشتر و به‌دلیل دسترسی اندک به وسایل پیشگیری از بارداری، فرزندآوری زن، مساله‌ای غیرانتخابی است. با کاهش نرخ مرگ‌ومیر کودکان به‌دلیل بهبود بهداشت عمومی نظیر آب آشامیدنی، واکسیناسیون و دسترسی به امکانات پزشکی، بیشتر فرزندان به بزرگ‌سالی می‌رسیدند.

در خانواده هسته‌ای پرجمعیت، بار اصلی مادری و نگهداری هم‌زمان چند کودک بر دوش زن است. فاصله سنی اندک بین فرزندان و محبت و رقابت بین آنها، مادر را با چالش مدیریت روابط بین فرزندان بزرگ‌تر و کوچک‌تر روبه‌رو می‌کند. وظایف مراقبتی مادر سنگین‌تر می‌شود، زیرا از مادران انتظار می‌رود به بهداشت، واکسیناسیون و تغذیه کودک توجه کنند. در خانواده هسته‌ای پرجمعیت نقش تربیتی مادر کمرنگ شده است. کودکان از شش سالگی به مدرسه می‌روند و ساعاتی از روز را در خانه حضور ندارند. از سوی دیگر، بیشتر مادران به‌دلیل بی‌سوادی یا کم‌سوادی نمی‌توانند بر شیوه انجام تکالیف فرزندان نظارت کنند. از این‌رو به‌دلیل تفاوت سطح تحصیلات، شکاف نسلی بین والدین و فرزندان، امری معمولی است. فقدان حریم شخصی و معاشرت‌پذیری زیاد خانواده با شبکه خویشاوندی و همسایگی در بسیاری موارد مانع شکل‌گیری صمیمیت و همدلی زیاد بین والدین و فرزندان می‌شود. والدین همچنان از فرزندان خود انتظار فرمان‌برداری دارند و توسل به خشونت کلامی یا فیزیکی برای تغییر رفتار آنها معمول است. با وجود این، مادر هنوز نقش عاطفی پررنگ‌تری دارد که با هنجارها و ارزش‌های فرهنگی درباره تقدس مادری، حمایت می‌شود.

 

سیاست‌گذاری جمهوری اسلامی با توجه ویژه بر جنسیت زن

سیاست‌های اجتماعی جمهوری اسلامی نیز معطوف به همگانی شدن دسترسی به بهداشت و آموزش، به‌خصوص در مناطق روستایی، بود که در بلندمدت بر تعداد زنان تحصیل‌کرده و شاغل افزود و میانگین سن ازدواج زنان را افزایش و نرخ باروری را کاهش داد. کشور وارد مرحله سوم گذار جمعیتی شد که در آن نرخ زاد و ولد به‌طور انتخابی پایین است. حتی در خانواده‌های سنتی که زنان قدرت چانه‌زنی کمتری دارند، قرص‌های پیشگیری از بارداری و سایر روش‌های دارویی و پزشکی به زن امان می‌دهد تا کنترل باروری خود را مستقل از خواست مرد و گاهی پنهان از او در دست گیرد.

با آن‌که سیاست اجتماعی جمهوری اسلامی نظم جنسیتی پدرسالاری مدرن را تثبیت و بازتولید می‌کرد، تغییرات اجتماعی موجب شد در دهه نود شمسی سنخ «خانواده هسته‌ای کم‌جمعیت» یعنی خانواده‌ای با دو فرزند و کمتر، تفوق یابد و شکل متداول خانواده شود. در این خانواده، تفاهم و علاقه میان زن و شوهر اهمیت اساسی دارد و مفهوم ازدواج و انتظارات از زندگی مشترک و دلیل فرزندآوری، متفاوت از تجربه نسل پیشین است.

در خانواده هسته‌ای کم‌جمعیت، مادری به معنای مراقبت و برآوردن نیازهای زیستی کودک در چند سال اول زندگی نیست، بلکه به معنای پرورش استعدادهای کودک و پرورش او به‌صورت فردی خلاق و مستقل است. والدین بیش از گذشته به نیازهای کودک توجه می‌کنند و خواسته‌ها و انتخاب‌های او را در نظر می‌گیرند. البته در این میان پزشکان، روان‌شناسان، مشاوران، معلمان، مدیران مدرسه‌ها و... در شیوه تربیت کودک دخالت می‌کنند و از والدین انتظار دارند برای تغییر رفتار کودکان کمتر به تنبیه بدنی متوسل شوند و بیشتر تشویق، راهنمایی و مشاوره را به کار ببرند. از سوی دیگر، سال‌های حضور فرزند در خانواده طولانی شده و ایفای نقش مادری زن و هزینه کردن زمان و اوقات فراغت برای ایجاد شرایط مطلوب فرزندان تا زمان سکونت فرزند در خانه ادامه دارد.

مروری بر تاریخ صد سال اخیر نشان می‌دهد که ایران، مانند سایر کشورهای منطقه، تغییرات اجتماعی بسیاری را تجربه کرده است. هم‌زمان با مدرن شدن جامعه ایران، صنعتی شدن و شهرنشینی گسترده، در حوزه نظم جنسیتی و نهاد خانواده نیز تغییرهای بسیاری رخ داد؛ سنخ «خانواده پدرسالار گسترده» در جامعه ماقبل صنعتی عصر قاجار به سنخ «خانواده هسته‌ای پرجمعیت» در جامعه در حال گذار عصر پهلوی، و سرانجام به «خانواده هسته‌ای کم‌جمعیت» شهری حال حاضر تغییر یافت. با تغییر سنخ خانواده، ساختار، کارکرد و پیوندهای بیرونی نقش‌های خانوادگی زنان، به‌خصوص مفهوم و شیوه ایفای نقش مادری، نیز تغییر کرد.

 

مادری؛ از نوجوانی تا فصل مرگ

در خانواده سنتی عصر قاجار، به‌طور میانگین، یک زن در 15 سالگی، اولین زایمان خود را تجربه می‌کرد و تا 40 سالگی فرزندان بیشتری به‌دنیا می‌آورد. در میان‌سالی نقش مادری و مادربزرگی را هم‌زمان ایفا می‌کرد و تا 50 سالگی و گاهی تا زمان مرگ (میانگین 55 سالگی) نقش مراقبتی پررنگی داشت. یعنی بیش از نیمی از عمر یک زن به نقش مادری او اختصاص می‌یافت. اما در خانواده هسته‌ای شهری امروز، زنان به‌طور میانگین در 24 سالگی ازدواج می‌کنند و دو فرزند اکتفا می‌کنند. سال‌های مراقبت و نگهداری از فرزندان کوچک حدود 10سال است و با توجه به سن امید به زندگی زنان (75 سال)، نقش مادری سهم اندکی از سال‌های عمر مادر حدود 15درصد را به خود اختصاص می‌دهد. از این رو، زنان کمتر از گذشته هویت خود را در نقش مادری خلاصه می‌کنند. همین که امروزه درباره مادری حرف می‌زنیم به این دلیل است که بازاندیشی در جایگاه زنان و مفهوم مادری در عرصه اجتماعی آغاز شده است. البته شاخص سبک‌های مادری مدرن را تحقیقات میدانی نشان خواهد داد.