ادب و هنر
نقدی بر فیلم «دسته دختران» دنیایی زنانه را به تصویر نمیکشد
جنگ، چهره زنانه دارد یا ندارد؟
لیلا صدری
با شوق و ذوقی که از فیلم «ویلاییها» در خاطر داشتیم، پای نمایش خانگی «دسته دختران» نشستیم. اما کمی که گذشت متوجه شدیم فیلم متفاوتی نسبت به «ویلاییها» را میبینیم. این دو فیلم در قیاس باهم، تفاوتهای اساسی دارند که از دو نوع دیدگاه سرچشمه میگیرد.
در «ویلاییها» با تفکری مواجهیم که میگوید زن در محیط خانه باشد، برایش امنتر است. حالا باید خانه را معنا کرد. در این تفکر، خانه همان چهاردیواری است که مرد میرود و میآید و زن و بچه زندگی میکنند. خب در زمان جنگ، رفت و آمد رزمندهها در جبهه بود، طبیعی است خانههایشان در منطقهای باشد که شب و روز صدای تیراندازی شنیده میشود، پس آسایش ندارد و از نظر جانی، خیلی امن نیست. زن و فرزند در آرامشاند چون خود را نزدیک همسر و پدر حس میکنند. زنهایی که در این فیلم میبینیم، شخصیت خانهداری و مادریشان بسیار قوی است. بیشتر مشغول آشپزی و خیاطی و انجام امور فرزندان و زنهای همسایه هستند.
فیلم «دسته دختران» براساس تفکری ساخته شده که میگوید زنها چیزی از مردان کم ندارند و موجوداتی ضعیف نیستند و اگر لازم شود میتوانند اسلحه بردارند، شلیک کنند، به عملیات شناسایی یا ایذایی بروند و... این شیوه تفکر هم موافقانی دارد که میتوانند ساعتها استدلال کنند.
فرض میکنیم هر دو تفکر مورد قبول است که میشود برایش کتاب نوشت و فیلم ساخت. به تطبیق شخصیتهای خشن و زمخت «دسته دختران» با واقعیت کاری نداریم. هر فیلمی حتی اگر در ژانر فانتزی یا تخیلی ساخته شود، نیاز به نظام معنایی و علی و معلولی دارد، که برای بیننده جا بیفتد و منطق اتفاقهای فیلم و رفتار کاراکترها را با توجه به نظام معنایی همان فیلم درک کند و پیش برود. اصلیترین مشکل فیلم «دسته دختران» ابهام در اتفاقها و عدم باورپذیری شخصیتهاست. ما تا آخر فیلم نمیدانیم بازیگران درباره کدام بندر و گمرک حرف میزنند؟ نمیدانیم باوجود حضور سربازان مرد، چرا رفتن به سمت انبار مهمات، ذیل یک ماموریت تقریبا غیرممکن به زنها سپرده میشود؟ نمیدانیم چرا یک رزمنده را در طول فیلم و در روزهای مختلف، برهنه میبینیم؟ نمیدانیم چرا شخصیتی که فرشته حسینی نقش او را بازی میکند، امروزی است و نمیدانیمهای دیگر.
اگر فیلم را به دو بخش تصویرهای سینمایی و قصه تقسیم کنیم، کارگردان از بخش اول، نمره کامل میگیرد و در بازی گرفتن و پیش بردن قصه و القای حس همراهی برای بیننده، نمره قابل قبولی نمیگیرد. تصاویر، مثل فیلم «تنگه ابوقریب» هولناک و جنگی است، اما قصه مبهم و بدون چفت و بست منطقی. فیلم با صحنههای تکاندهنده و تاثیرگذاری از خشونت جنگ همراه است و میتواند هولناک بودن آن را به نمایش بگذارد. مشکل، فقدان قصه است. قصه منجسمی نمیبینیم که بتواند یک درام را برای ما به تصویر بکشد. «دسته دختران» مقطع مهمی از جنگ تحمیلی را روایت میکند؛ مقاومت مردم خرمشهر، اما محیط جغرافیایی و هویت آن، روشن و باورپذیر نیست. فیلمساز تمام توانش را به کار میگیرد تا صحنههایی از جنگ را بهواسطه تکنیک به نمایش بگذارد و مخاطب را مرعوب کند.
مشکل اساسی دیگری که تا سکانس آخر، ذهن بیننده را رها نمیکند، انتخاب نیکی کریمی برای لیدری گروهی از زنان جنگجوست. چهره و صدا و جنس بازی او نسبت منطقی و باورپذیری با فضای قصه ندارد. انتخاب پانتهآ پناهیها و بازی فرشته حسینی از امتیازهای فیلم است. نگاه کنید به آخرین سکانس دو نفره پانتهآ پناهیها و نیکی کریمی که هم از نظر لهجه و بیان؛ و هم از نظر میمیک، پناهیها از نیکی کریمی بهتر است. نیکی کریمی بازی ضعیفی را به نمایش گذاشته و همین فرمانده، فیلم را به زمین میزند! مهمترین شخصیت فیلم نمیتواند فرم لهجهاش را حفظ کند و حتی دو جمله متوالی را نمیتواند با لهجه یکدست بیان کند. تماشاگر نمیتواند نیکی کریمی را در این نقش، با این لهجه و با گریم تیره، بهعنوان زنی جنگجو باور کند.
«دسته دختران» فیلم پرزحمتی است و ممکن است در بعضی سکانسها نفس تماشاگر را حبس کند، اما چیزی بیش از این ندارد. فیلمنامهای سردرگم است که نه میتواند قهرمان بسازد، نه در خلق شخصیت موفق است و نه در باور تحول شخصیتها به جایی میرسد.
ساخت یک فیلم خلوت با یک شخصیت اصلی پروردهشده، بهمراتب بهتر از ساخت فیلمی با پنج شخصیت محوری است که هیچیک شکل نگرفتهاند. خلق چند لحظه تکاندهنده انفجار و قطععضو و خونریزی بهمعنای کارگردانیِ خوب نیست، بلکه ما را به تحسین جلوههای ویژه وامیدارد.
«دسته دختران» ماجرای چند زن است که در روزهای جنگ در خرمشهر، همراه میشوند برای انجام ماموریتی. منیره قیدی کارگردان است و در نگارش فیلمنامه هم نقش داشته. اما همه این زنها نتوانستند یک جهان زنانه خلق کنند. خبری از ظرافتهای زنانه نیست. وجود اسلحه و بهدوش کشیدن آن، گاهی بیننده را خسته میکند. حضور زنان در این داستان مهم است، اما اینطور نیست که شاهد «زنستایی» و «زنگرایی» در این فیلم باشیم. زنهای این داستان، نقش انسانی دارند؛ فارغ از جنسیت. براساس قواعد استاندارد فیلمهایی از این دست، آدمها همزمان که هدف مشترکی دارند، اما هر یک انگیزه فردی هم دارد.
نمیتوان فیلم «دسته دختران» را زنانه یا مردانه تحلیل کرد، چون فقط یک اکشن خیلی خوب است. منیر قیدی پیشتر در فیلم «ویلاییها» زنان را در پشت جبهه نشان داده بود و این بار آنها را به خط مقدم آورد. زنان این فیلم، پیش از زن بودن، انسانهایی ایرانی هستند که با غیرت به میدان آمدهاند تا دوشادوش مردان در دفاع از میهن، حضور داشته باشند.
یکی از جذابیتهای فیلم، ترکیب کاراکترهای زن اصلی و تفاوتهای فکری و رفتاری آنهاست که ریشه در شرایط زندگی و فرهنگ خانوادگی دارد. آنها علاوهبر اینکه هدف مشترکی برای انجام یک عملیات نظامی دارند، میخواهند خودشان را اثبات کنند. این رگه زنانه در فیلم وجود دارد و نشانههایی از آن در فیلم هم هست که مردها میخواهند خود را به آنها تحمیل کنند. نمیتوانیم بگوییم منیر قیدی در این داستان بهصورت اتفاقی گروهی زن را گرد هم جمع کرده و نام فیلم را هم «دسته دختران» گذاشته! چالشهایی میان این شخصیتها وجود دارد که بهبهانه برقراری ارتباط جوان امروزی با فیلم است، اما خیلی توی ذوق میزند. فیلم تعمد دارد این تفاوتها را پررنگ کند اما داستان تمام افراد گروه در پایانبندی به مساله «عشق» گره میخورد. فرشته حسینی درگیر یک رابطه عاطفی میشود و پانتهآ پناهیها با همسرش آشتی میکند.
در بسیاری از بخشهای فیلم، کاراکتر فرشته حسینی با کاراکتر پانتهآ پناهیها سر موضوع حجاب کشمکش دارند و این نزاع درنهایت منجر میشود به تراشیدن موی سر! این درگیری و نتیجه پایان آن، تصویر بزرگنماییشده از تفاوت نسلی است، اما قابلباور از کار درنیامده. گویی ربطی به شرایط آن روز خرمشهر و فرهنگ آن زمان ندارد.