یادداشت سردبیر
در این بهار ای صنم، بیا و آشتی کن
خانمها بیایید امسال انقلاب کنیم!
جمعه شب است و مجتمع تفریحی و تجاری، کمکم خلوت میشود، احتمالا خانوادهها نگران صبح شنبه و درس و مدرسه فرزندان هستند. این مجتمع تجاری از معدود جاهایی است که فضای سنتی ایرانی را به زیباترین وجه، کنار بخشهای مدرن و امروزی دارد و ازقضا ظاهر ایرانی و طراحی داخلی سنتی، مشتریپسندتر و شلوغتر است. بچهها میخواستند برویم «شربتخانه»؛ تصورشان از این مکان، چیزی شبیه خانه شکلاتی داستان «هانسل و گرتل» بود. ما از هیجان بچهها، در تعجب بودیم که خب مگر تا حالا بنای سنتی ایرانی ندیدهاید؟ دیده بودند در کاشان. یا مگر تا حالا به «چایخانه» و «شربتخانه» نرفتهاید؟ یادمان آمد که نرفتهاند و حق دارند هیجان داشته باشند. کودک و نوجوان ایرانی، فضای کافهای اروپایی را بهتر میشناسد و برایش عادیتر است تا یک سرای سنتی ایرانی. این، اصلا تفاق خوبی نیست. بچهها را با هویت ایرانیشان که سرشار از هنر و ظرافت است، آشنا کنیم و کاری کنیم تا با این ظواهر، خو بگیرند و کمکم به هویت ایرانی خود پی ببرند و به آن افتخار کنند.
روی صندلیهای چوبی نشستیم و منو را آوردند؛ پر از مزههای ایرانی، نوشیدنیهای سنتی و خوراکیهایی بود که اگر توضیحی مقابل اسم نداشت، هریک را باید توضیح میدادیم. دخترها شربت «بهار نارنج» و «نسترن» سفارش دادند، چون اسم قشنگی داشت! پسرها چیزهایی را خواستند که احتمالا در قهوهخانه دیدهاند؛ کتلت و فالودهبستنی و آبدوغخیار. و اما دختربچهای همراه ما بود؛ کمخور و بهانهگیر! هرچه برایش غذاها و نوشیدنیها را توضیح دادیم، نخواست و گفت دوست ندارم. تا رسیدیم به چای و کیک شکلاتی که متاسفانه کیک تمام شده بود. بغض کرد و کنجی نشست؛ سفارشها که آماده شد و از راه رسید، غر زد چرا اینجا آمدیم که من نمیتوانم چیزی بخورم! پیشخدمت، پسر جوانی بود؛ گفت برایت بستنی میآورم و دختر باز هم نمیخواست، چون از خامه منجمد بدش میآمد. پیشخدمت گفت: بستنی وانیلی برایت میآورم.
رفت و در ظرف برنجی زرد، بستنی آورد با یک گل سرخ خشک شده. دختر خورد. وقت حساب و کتاب، به متصدی صندوق گفتیم دختر ما بستنی وانیلی داشت، گفت او که مهمان ماست! هرقدر اصرار کردیم، گفتند نه.
شیرینی سرسرای شربتخانه و شربت خیارسکنجبینی که خورده بودم در کامم، بیشتر شد؛ نه بهخاطر پولی که ندادم، برای سنت زیبای ایرانی؛ سنت «مهمان کردن»!
بهار، فصل نو شدن است و مجالی برای گرفتن تصمیمهای تازه؛ خانمهای عزیز و باسلیقه ایرانی بیایید باهم عهد ببندیم برای سال جدید، فرزندانمان را با فرهنگ ایرانی بیشتر آشنا کنیم. منظورم مسخرهبازیهای بلاگرها در اینستاگرام نیست و کارهایی که در شب یلدا و نوروز انجام میدهند. یک سال به سبک و سیاق سنتی زندگی کنیم و حقیقتا با آداب و رسوم ایرانی آشتی کنیم. تا میتوانیم بچهها را به جاهایی ببریم که شکوه معماری و اخلاق ایرانی را ببینند. ایرانیها خلاف ادعاهای رایج، تنبل نیستند؛ ساعتها و روزها برای یک متر کاشیکاری یا آینهکاری، وقت میگذارند. فرقی نمیکرد از فقیر و غنی، ایرانیها خانه را طوری طراحی میکردند که دو بخش اندرونی و بیرونی داشته باشد، برای راحتی زنها و دخترها که مکلفاند به رعایت حجاب. ایرانیها برای هر فصل و هر مراسمی، نوعی خوراک خاص دارند و تا پیش از وسایل ارتباط جمعی و رواج یکسانسازی و شهروند جهانی شدن! برای هر کاری و هر حالی، رسم خاصی داشتند. پایبندی به رسم و رسوم درست، به نوجوان هویت میدهد. آداب ایرانی، ریسمانی است که بچهها را در دامان مام وطن نگه میدارد.
بیتکلف و زرق و برق، مهمانی رفتن را به بچهها یاد بدهیم، سفره ساده پهن کنیم و اجازه ندهیم بچهها درباره کیفیت غذا یا ظواهر زندگی خاله و عمهشان صحبت کنند. باور کنیم کمکم یاد میگیرند و به چشم میبینند مهمانی بیتکلف و خودمانی، بسیار لذتبخشتر از چند روز تلاش برای تدارک سفره از طرف میزبان است.
به بچهها یاد بدهیم که چند روز پول توجیبی را جمع و دوستانشان را مهمان کنند. چند روز بعد هم دوستان، او را مهمان میکنند؛ ممکن است مقدار پولی که جابهجا میشود، برابر باشد، اما شادی مهمان شدن و مهمان کردن، برکت میآورد. طوری زندگی و اتفاقهایش را مدیریت کنیم که فرزند ما، زیست ایرانی را به معنای واقعی تجربه کند. مطمئنم به کامش شیرین میآید و این سبکزندگی را به شکل اروپایی ترجیح میدهد، همانطور که هنوز هم ما چای زعفرانی با نبات یزد را به قهوه آمریکانو ترجیح میدهیم؛ اولی، اضطراب را از بین میبرد و دومی، دلشوره میآورد.
غمانگیز است که مزاج بچههای ایرانی به سمت کیک شکلاتی رفته و عرق نسترن و عطر بهارنارنج را نمیشناسند. کودک ایرانی زعفران را کمتر از وانیل میشناسد. چند سال قبل، مهمانی خارجی داشتیم؛ بارها درباره طعم و رنگ شگفتانگیز زعفران صحبت کرد، از یک جایی به بعد فکر کردیم اغراق میکند، اما گفت اگر راست میگویید فقط یک خوراکی را نام ببرید که شبیه زعفران باشد، یا بگویید چه رنگی است؟ زرد است؟ نارنجی؟ و راست میگفت، ما پاسخی نداشتیم.
ممکن است در نگاه اول به نظرتان سادهانگارانه بیاید، اما باور کنیم زیست ایرانی از خوراکی شروع میشود، بعد به لباس و خانه و معماری و طراحی داخلی منزل میرسد. تمام غذاهای سنتی ایرانی، سالماند. جنس لباس ایرانی، از الیاف طبیعی و پنبه است. معماری ایرانی، زندگی را آسانتر و رضایتبخشتر میکند. درباره فواید پزشکی سبکزندگی ایرانی، افراد متخصص در سال پیشِرو در نشریه پیامزن صحبت میکنند.
اصالت، هویت و فرهنگ ایرانی را زیر سقف آینهکاریشده، کنار دیوارهای کاشیکاری، روی فرش پشمی دستبافت و با یک لیوان شربت بهارنارنج به کام فرزندان بریزید و از نتایجش لذت ببرید.
بهار دلکش رسید و دل بهجا نباشد
از آنکه دلبر دمی به فکر ما نباشد
در این بهار ای صنم، بیا و آشتی کن
که جنگ و کین با منِ حزین، روا نباشد
سال پر برکتی در انتظار شماست؛ مبارک باشد بر همه خانوادههای ایرانی.