نوع مقاله : اجتماعی

10.22081/mow.2024.75672

چکیده تصویری

خانم! متغیرهای حال بدت را بشناس

اجتماعی 

بانوان به کدام اختلال‌های روانی بیشتر مبتلا می‌شوند؟ 

خانم! متغیرهای حال بدت را بشناس

فاطمه دولتی 

کارشناسی ارشد روان‌شناسی دانشگاه تهران

 

بهبود سلامت روان افراد یک جامعه، مدت‌هاست در دستور کار سیاست‌مداران قرار گرفته است. عوامل زیادی بر سلامت روانی افراد اثر می‌گذارد و به دنبال آن، آسیب‌های بی‌شماری گریبان شخص، اطرافیان و خانواده او و در ابعاد وسیع‌تر، جامعه را می‌گیرد.

 

الگوی زیستی، روانی و اجتماعی؛ یک الگوی میان‌رشته‌ای است که مدعی است سلامت و رفاه فرد بستگی به گستره‌ای از عوامل زیستی، روانی و اجتماعی دارد. جنبه زیستی در این الگو، مدعی است بسیاری از اختلال‌های روانی از عوامل بیولوژیکی مانند مسایل ژنتیکی، هورمون‌ها و آسیب‌های عصب‌شناسی نشأت می‌گیرد. در جنبه روانی، تمام تجربه‌های فرد از دوران جنینی تا زمان حال را مورد بررسی قرار می‌دهد که مهم‌ترین آن، چگونگی فرزندپروری، تجربه‌های اولیه دوران کودکی و تجربه تروما یا روان‌زخم است. در آخر، جنبه اجتماعی به تجزیه و تحلیل اختلال‌های روانی از نظر جامعه‌شناسی می‌پردازد. عواملی نظیر دین، پیشینه اقتصادی، محیط فرهنگی، گروه هم‌سالان و... همگی در بُعد اجتماعی اهمیت دارند. مثلا نمی‌توان رسانه را به‌طور مستقیم مسئول اختلال بی‌اشتهایی عصبی) (Anorexia دانست. با این‌حال برچسب و تجسمی که رسانه از زنان لاغر، به‌عنوان «زنان زیبا» می‌سازد، بر دختران جوان اثر می‌گذارد و به بی‌اشتهایی عصبی مبتلا می‌شود.

ارجاع به این الگو از اهمیت بالایی برخودار است، به‌خصوص وقتی بخواهیم درباره اختلال‌های روانی عمده مربوط به بانوان صحبت کنیم. عوامل زیستی نظیر به‌هم‌ریختگی تعادل هورمونی که بانوان در حاملگی، قاعدگی و یائسگی تجربه می‌کنند؛ نقش پررنگی در ابتلای زنان به اختلال‌های روانی دارد. با استناد به اطلاعاتی درباره تفاوت‌های عصب‌شناسی زنان و مردان، که پژوهش‌های جدید در حوزه نقشه‌برداری مغزی در اختیار ما قرار می‌دهد، می‌توانیم شیوع بیشتر برخی اختلال‌ها را در زنان ریشه‌یابی کنیم. مردان و زنان علاوه‌بر الگوهای پردازش مغز، شیمی مغز متفاوتی دارند؛ هر دو مواد شیمیایی عصبی یک‌سانی را به‌طور متفاوت پردازش می‌کنند. مثلا سروتونین (که با افسردگی مرتبط است) در زنان کمی متفاوت است و با بررسی دلایل آن متوجه می‌شویم چرا زنان بیشتر مستعد ابتلا به اضطراب و افسردگی هستند.

در مقاله دکتر فیروزه رییسی که به فراتحلیل پژوهش‌های مرتبط با اختلال‌های روانی زنان پرداخته، مجموعه‌ای از علل زیستی، روانی و اجتماعی مطرح می‌شود که در شیوع بیشتر اختلال افسردگی در زنان اثر دارد. بر اساس مدل افروزش، تغییرات مکرر ماهیانه در وضعیت عاطفی زنان، احتمال بروز افسردگی مستقل از دوره‌های قاعدگی را افزایش می‌دهد.

میان دلایل اجتماعی می‌توان به فرضیه‌ای درباره پایین بودن سطح اقتصادی-اجتماعی زنان اشاره کرد. طبق این فرضیه، زنان در نقش سنتی زنانه، از نظر اجتماعی وضعیت مطلوبی ندارند و این، زمینه‌ای برای ایجاد افسردگی آنها می‌شود. از دیگر عوامل اجتماعی، می‌توان به استرسورها اشاره کرد. زنان بیشتر از مردان مستعد اثرات استرس‌زای حوادث بر خلق خود هستند. اثر منفی فقدان حمایت اجتماعی در زنان، بیشتر از مردان دیده می‌شود که عامل زمینه‌سازی برای ابتلا به افسردگی است. (وایسمن و کلرمن، 1985)

طبق مدلی افسردگی آموخته شده (سلیگمن، 1975) افسردگی ناشی از این عقیده است که فرد تصور می‌کند قدرت کنترل پدیده خارجی را ندارد که برای خوب بودن او لازم است. همچنین زمینه بروز افسردگی در افرادی که حوادث منفی را به خودشان نسبت می‌دهند، بیشتر است. (آبرامسون و همکاران،1978) این طرح‌واره شناختی در زن‌ها بیشتر از مردان دیده می‌شود. (مارتین و نیونس،1987)

در پژوهش دیگری به این اشاره می‌کند که زنان بیشتر از مردان، نشخوار فکری را تجربه می‌کنند و همین امر سبب طولانی شدن اپیزود افسردگی زنان می‌شود.

بعد از اختلال افسردگی اساسی، اختلال‌های اضطرابی، شبه‌جسمی (somatoform) و اختلال‌های تجزیه‌ای شایع‌ترین اختلال در زنان به شمار می‌رود. مثلا شیوع اختلال جسمانی‌شدن، می‌تواند در زنان تا 20برابر مردان باشد. (کاپلان و سادوک، 1998)

آیا تفاوت در شیوع این اختلال‌ها، مربوط به آسیب‌شناسی روانی (Psychopathology) آنهاست، یا در نتیجه اشتباه و سوگیری در ارایه تعریف، تشخیص‌گذاری و شیوه ارزیابی در تحقیقات است؟ مثلا آیا نسبت بالاتر اختلال شخصیت نمایشی و اختلال شخصیت وابسته در زنان، اختلالی واقعی و نشأت گرفته از آسیب‌شناسی روانی بین دو جنس است؟ یا چون خصوصیت این دو اختلال شخصیت تا حدی شبیه صفات کلیشه‌ای زنانه است، در زن‌ها بیشتر تشخیص گذاشته می‌شود؟ به‌هر‌حال روندی در حال پیشرفت است که توجه خود را معطوف به عواملی نظیر فرهنگ، نژاد و جنسیت می‌کند و در تشخیص‌گذاری اختلال، این فاکتورها را دخیل می‌داند.

در ادامه به بررسی اختلال‌هایی می‌پردازیم که طبق نسخه پنجم DSM  (سیستم طبقه‌بندی و تشخیص‌گذاری اختلال‌های روانی) شیوع بیشتری در بانوان دارد.

 

اختلال اضطراب فراگیر

براساس آمارهای همه‌گیر‌شناسی، شیوع این اختلال در زنان، دو برابر مردان است. اضطراب بیش از حد بدون دلیل مشخص، علامت اصلی اضطراب فراگیر است. در این اختلال، شخص به‌طور اغراق‌آمیزی درباره اتفاق‌های روزمره نگران است. افراد مبتلا مدام منتظر فاجعه هستند و نمی‌توانند نگرانی خود را درباره امور مختلف مثل سلامتی، پول، خانواده، شغل و تحصیل کنترل کنند. ترس، نگرانی و وحشت جزیی از حالات روزمره افراد مبتلا است. در این افراد، اضطراب چنان برتفکر آنها مسلط می‌شود که در انجام کارهای روزمره و روابط اجتماعی، مشکل دارند. گاهی ممکن است با فکر کردن به کارهای روزانه، دچار اضطراب شویم و این کاملا طبیعی است. اما فرد مبتلا به GAD  توانایی کنترل نگرانی و اضطرابش را ندارد. او احساس می‌کند کنترل همه‌چیز از دستش خارج شده ‌است.

 

طیف اختلال‌های شبه جسمی

اختلال‌ شبه‌جسمی، شامل انواع مختلفی از اختلال‌هایی است که سبب تبدیل تعارض‌های روانی به شکایت‌ها و مشکلات جسمانی می‌شود و نوعی پریشانی را در زندگی شخصی بیمار به‌وجود می‌آورد.

 

اختلال بدریخت انگاری

از مهم‌ترین اختلال‌های طیف وسواسی که در بانوان شیوع بیشتری دارد، می‌توان به اختلال بدریخت‌انگاری اشاره کرد. «بادی دیس مورفی» نوعی اختلال روانی است که فرد در آن به‌شدت نگران یک نقص خیالی یا بسیار کوچک در بدن خود می‌شود و مدام به آن فکر می‌کند. این نقص معمولا خیالی است، یا اگر نقص فیزیکی واقعا وجود دارد، افراد مبتلا به این اختلال آن را به‌شدت بزرگ جلوه می‌دهند.

 

افسردگی پرناتال

زنان باردار عموما با بیماری صبح، افزایش وزن و نوسان خلقی مواجه‌اند. مراقبت از نوزاد نیز چالش‌برانگیز است. بسیاری از مادران، «بیبی بلوز» را تجربه می‌کنند. این اصطلاح برای توصیف احساس نگرانی، ناراحتی، نوسان خلق و خو و خستگی به کار می‌رود. این احساس معمولا تا حدی خفیف است و طی یکی دو هفته از بین می‌رود.
افسردگی بعد از زایمان، بسیار جدی‌تر از بیبی بلوز است. احساس غم و اندوه شدید، اضطراب و خستگی که همراه با افسردگی پرناتال است، فعالیت‌های روزانه مادر و کودک را دشوار می‌کند.

 

اختلال سازگاری

​ بیماری‌های روانی شایع در زنان، رنگ و ساختار جدید به خود گرفته؛ ممکن است فرد در اثر تغییر ناگهانی که در زندگی‌اش رخ می‌دهد، با اختلال سازگاری روبه‌رو شود. شروع این اختلال می‌تواند پس از طلاق و جدایی از شخص موردعلاقه، محیط کار، یا حتی خانواده و نزدیکان باشد. معمولا کابوس تداعی گذشته و ایجاد خشم در شخصیت فرد، نشانه‌های بروز آن است. گاهی این بیماری می‌تواند تبدیل به یک افسردگی جدی شود و درنهایت فرد را از انجام کارهای روزانه بازدارد. این اختلال، شیوعی دوبرابر بیشتر در زنان به‌خصوص زنان مجرد دارد.

 

اختلال مربوط به خوردن و آشامیدن

بخش مهمی از بیماری‌های روانی شایع در زنان به جسم آنها نیز آسیب می‌زند، یا با خوردن و آشامیدن ارتباط دارد. البته شاخه‌های این اختلال، زیاد و گسترده است. پرخوری عصبی، بی‌اشتهایی و پیکا، مهم‌ترین بیماری‌هایی هستند که خانم‌ها در سراسر دنیا بیشتر درگیر می‌شوند. مثلا در پیکا، فرد به مواد غیرمعمول علاقه دارد. خاک، صابون، رنگ و گل خشک ازجمله مواردی است که باعث می‌شود شخص به‌عنوان یک بیمار پیکا شناخته شود.

اختلال پرخوری زیرشاخه‌ای از اختلال‌های خوردن است که به مصرف دوره‌ای و کنترل‌نشده مقادیر زیادی غذا در مدتی کوتاه اطلاق می‌شود که در پی آن، احساس گناه، افسردگی یا بیزاری از خود ظاهر می‌شود.

به نوعی مشکل در تغذیه که وزن به‌طور غیرطبیعی پایین می‌آید و فرد استرس و اضطراب زیادی از افزایش وزن دارد، آنورکسیا یا بی‌اشتهایی عصبی می‌گویند. در این اختلال، فرد به کنترل وزن و حفظ اندامش بسیار اهمیت می‌دهد و برای کاهش وزن با روش‌های فراوان و تلاش‌های زیاد، جان خود را به خطر می‌اندازد. افراد مبتلا به بی‌اشتهایی عصبی، با محدود کردن غذای خود سعی می‌کنند از افزایش وزن خود جلوگیری کنند، یا به روند کاهش وزن خود ادامه دهند.

این افراد بعد از خوردن غذا، سعی می‌کنند با استفراغ، یا ملین‌ها و قرص‌های چربی‌سوز و ادرارآور، میزان کالری مصرفی را کنترل کنند. گاهی با انجام ورزش‌های شدید، اقدام به لاغری کند. در بی‌اشتهایی عصبی مهم نیست فرد چه مقدار لاغر شده، زیرا او همیشه از افزایش وزن و چاقی ترس دارد.

عوامل بسیاری در جنبه‌های زیستی، روانی و اجتماعی سلامت روانی بانوان را تهدید می‌کند. بایستی زنان با دانش‌افزایی درباره آسیب‌ها و انتخاب سبک‌زندگی سالم، مقابل عوامل تهدید‌کننده سلامت روان از خود محافظت کنند.

 

منابع

1- کاپلان و سادوک، خلاصه روانپزشکی، جلد1،ترجمه فرزین رضاعی.

2-آیا اختلالات روانی در زنان شایع تر است؟ دکتر فیروزه رئیسی و دکتر عباسعلی ناصحی.

3- DSM-IV