تنها راه، بازگشت به آرمان های امام خمینی است
یادداشت سردبیر
بدون از دست دادن وقت و بدون تشریفات خسته کننده برای مبارزه با بی سوادی به طور ضربتی و بسیج عمومی قیام کنیم تا در آینده نزدیک هر کس نوشتن و خواندن ابتدایی را بیاموزد... ائمه جماعات مردم را دعوت کنند و در مساجد و تکایا، با سوادها نوشتن و خواندن را به خواهران و برادران خود یاد بدهند و منتظر اقدامات دولت نباشند. من از ملت عزیز امید دارم که با همت والای خود، بدون فوت وقت ایران را به صورت مدرسه ای در آورنده قبل از این که مردم اولین سالگرد پیروزی انقلاب را جشن بگیرند، امام خمینی که این پیام را به مناسبت تشکیل نهضت سواد آموزی، صادر کردند. امام خمینی هفتم دی ۱۳۵۸ پیامی تاریخی صادر کردند و چنان بر سرعت سواد آموزی تاکید کردند که گویی سواد نداشتن ایرانی ها یک امر حیاتی و اورژانسی است که به سرعت باید در دستور کار قرار گیرد و رفع شود. دستگاه های مربوط و مردم موظف شدند سواد آموزی را تسهیل کنند و در اولویت قرار دهند.
امام خمینی برنامه های مفصل و آرزوهای بزرگی برای پیشرفت ایران اسلامی داشتند و اگر با دست فرمان ایشان پیش می رفتیم، چه بسا به پیشرفت های بزرگ تری می رسیدیم. امام خمینی از اوایل نهضت؛ یعنی همان سالهای ابتدایی دهه ۱۳۴۰، روش معلمی را پیش گرفتند. انتخاب این نقش و این سبک بسیار هوشمندانه بود هر کسی، آموزگارش را داناتر، عالم تر و ماهرتر از خود می داند و دلسوزی و خیر خواهی او را قبول دارد و مصادیق زیادی در این زمینه دیده است. همان سخنرانی های آتشین امام خمینی بعد از ماجراهای سال ۱۳۶۰، نشان می دهد مردم ایشان را به دانایی قبول دارند و حاضرند پای حرف های او برای اصلاح ایران و
توبیخ رژیم پهلوی بایستند. یک بار دیگر پیامهای امام خمینی را با توجه به مسایل روز بخوانیم ایشان برای تشکیل نهضت سواد آموزی، دستور می دهند با قید چند فوریت این دستور غیر رسمی است و بدون واسطه خطاب به باسوادهای جامعه که بی سوادها را دریابند و بی سوادها هم موظف اند به اهتمام برای یادگیری و همه اینها یعنی مشارکت مردمی در امر
اجتماعی و فرهنگی.
امام بر دوری از تشریفات مرسوم دولتی تاکید می کنند. و معلوم است در هر دوره ای وجود بروکراسی، سرعت گیر است و در ضمن چاره ای نیست برای برقراری نظم! اما در مقوله های اجتماعی و فرهنگی میشود فراسازمانی و فراقانونی عمل کرد. البته این تصمیم های عاجل آثار و برکاتی دارد که مصادیق کلی و جزیی آن را می شود در سازمانهای مردم نهادی مانند «جهاد سازندگی» و «نهضت سواد آموزی» دید. در مدت بسیار کوتاهی با جهش باور نکردنی و به مثابه یک تکلیف شرعی، بی سوادی مطلق کاهش پیدا کرد.
و اما وقتی امام می گویند «ایران را مدرسه کنید»، یعنی چه؟ یعنی اتفاقاً مرجعی که از سنتی ترین روش ممکن به علم دست پیدا کرده، شان نهاد علم را می داند و اصرار دارد بر همه گیری آموزش. از همه مهم تر در سال ۱۳۵۸ وقتی حکومت اسلامی تشکیل شد یادگیری و علم آموزی چنان در اولویت قرار گرفت که ایشان معتقدند ایران باید تبدیل به مدرسه شود. این تحلیل، ناظر به ظاهر کلام امام است.اما در باطن، وقتی امام درباره صدور انقلاب و جامعه آرمانی اسلامی صحبت می کردند، قرار بود ایران الگویی باشد برای جهان اسلام و بزرگ تر از جوامع اسلامی ایران الگویی باشد برای مستضعفان و حق طلبان عالم. بی تعارف و با انصاف از خودمان بپرسیم ما در هر رشته و رسته که فعالیت می کنیم. الگوییم برای مردم جهان؟ رحمتهایی که برای پیشرفت ایران کشیده شده و رنجی که عده ای متحمل شدند، انکار نمی کنیم، با نگاه آسیب شناسی این سطرها را بخوانید؛ پزشک ایرانی الگوست؟ پس چرا بیشترین میران نسخه های آزمایشی و تصویر برداری پزشکی را ایرانی ها دارند؟ چرا مشهوریم به مصرف بیش از حد دارو؟ چرا معروفیم به عمل های جراحی غیر ضروری؟
تعمیرکار، آشپز، قصاب بقال، کارمند، کارشناس و هزاران شغلی که داریم در انجامش الگوییم؟
آیا در آموزش و پرورش الگوییم؟ نتایج و خروجی ها که این را نشان نمی دهد. میانگین سواد و نمره دانش آموزان امروز با وجود گسترش مراکز آموزشی و تنوع خدمات ارایه شده در این زمینه بسیار کمتر از حد انتظار است. آیا در دین داری و رفتار دینی و مذهبی الگوییم؟ یکی از مظاهر و وجوه تمایز جامعه اسلامی در مقایسه با جوامع دیگر حجاب بانوان است. حدود ۴۰ سال قبل وقتی قانون حجاب به تصویب رسید خدا را شکر کردیم که ظاهر جامعه هم اسلامی شد، چون آن روز فکر میکردیم باطن جامعه تا مغز استخوان اسلامی و ایرانی است. اما در سال های بعد به جای همگرایی ظاهر دینی و باطن جامعه ایرانی واگرایی ایجاد شد. کم کم پسوند اسلامی به رستوران و دانشگاه اضافه شد. مگر در کشوری که دین رسمی اسلام و مذهب رسمی شیعه است، نیازی به پسوند اسلامی هست؟ این نیاز از کجا شکل گرفت؟ از جایی که ممکن بود ظاهر ما الگویی برای مردم جهان باشد، اما در باطن کمتر این ویژگی را داشته باشیم. ایران در همان سالهایی که امام خمینی دستور دادند، تبدیل به مدرسه شد، ولی به دلیل عدم آسیب شناسی به موقع و بازنگری در شکل قوانین یا نظارت بر حسن اجرای قانون ظاهر بعضی قوانین باقی ماند؛ اما از درون نمی شد. قانون حجاب را اقشار عمومی مردم رعایت کردند، اما مهم ترین و پر طرفدار ترین گروه های مرجع که به اصطلاح سلبریتی ها بودند، نقض کردند و هر روز بیشتر تحویل گرفته شدند و وجاهت کسب کردند. این آش به قدری شور شد که گاهی توریستهای خارجی از میزان آرایش زنان و صورت های عروسکی و پلاستیکی تعجب میکردند. واردات لوازم آرایش بیش از سرانه مصرف عادی زنان بود و .... همه اینها یعنی زن ایرانی دیگر الگویی برای زنان مسلمان جهان نبود. ساده انگاری است اگر بحران اجتماعی امروز را در حوزه پوشش و حجاب به اتفاق های سال ۱۴۰۰ نسبت دهیم. حکومت و عده ای از مردم از مدتها قبل در این مساله به اختلاف های جدی برخوردند و به جای چاره اندیشی آن را نادیده گرفتیم.
امروز تنها راه برون رفت از بحران فعلی بازگشت به آرمانهای امام خمینی است در اصول و در روش و منش پای بعضی اصول نایستادیم و روش ما در اجرای اصول مثل همین ماجرای حجاب گاهی صد درصد غلط است.
ایران همان مدرسه ای است که امام خمینی بنا نهادند. مدیر همان مدیر است، شاگردان همان شاگردان قبلی هستند، اما از وقتی کیفیت آموزشی افت کرد. کار ناظم مدرسه زیاد شد. برای برگشتن به آرامش سالهای قبل باید متولیان مدرسه را به اردو ببریم. مردم نقاط مختلف ایران را از نزدیک ببینند و بشناسند. و معلم پرورشی باید بیش از قبل برای شاگردان وقت بگذارد!