نوع مقاله : ادب و هنر

10.22081/mow.2024.75816

چکیده تصویری

نگاه جمهوری اسلامی به زن، شعاری است

ادب و هنر

 

گفت‌وگو با مریم بحرالعلومی فیلم‌نامه‌نویس، کارگردان، تهیه‌کننده و متولد سینمای ایران

نگاه جمهوری اسلامی به زن، شعاری است

 قواعد جمهوری اسلامی برای هر خانمی در هر حرفه‌ای، سخت است

 

لیلا صدری

مریم بحرالعلومی از سن کم وارد سینمای ایران شده، کارهای زیادی انجام داده و تجربه‌های عمیقی دارد. زنان فیلم‌های او، آدم‌های مستعدی هستند، اما بلاها و مشکلاتی برای‌شان پیش آمده که مسیر زندگی‌شان را تغییر داده. این زن‌ها در تمام لحظه‌های زندگی، با نجابت رفتار می‌کنند. امکان و توجیه برای شیطنت داشته‌اند، اما خطا نکردند. اشتباه دارند، ولی شریف‌اند. زنان فیلم‌های بحرالعلومی واقعی‌اند؛ نه مانند زن‌های تلویزیون، مقدس و معصوم‌اند و نه مانند زنان سریال‌های پلتفرم‌ها، نماینده ابلیس و منشأ شر! سینمای ما سال‌هاست از چنین نگاهی، خالی است یا به‌ندرت فیلمی از این جنس می‌بینیم.

این کارگردان، بیش از دغدغه‌های حرفه‌ای، دلسوز اجتماعی است. ادامه گفت‌وگوی پیام‌زن را با این خانم فعال و پرکار بخوانید.

 

  • وقتی اخبار موفقیت فیلم‌های شما در جشنواره‌های جهانی منتشر می‌شود، مدیر سینمایی با خود نمی‌گوید این فیلم چه ویژگی‌هایی دارد که جوایز مختلفی به دست آورده و چرا ما آن را جدی نگرفتیم؟ به جز موارد خاص، فیلم‌های ایرانی حتما استانداردهایی دارند که در جشنواره‌های خارجی، دیده می‌شوند. شما در فیلم‌های‌تان انسان‌های شریفی را به تصویر می‌کشید. مثلا مدیر سینمایی نمی‌گوید چرا ما به فیلم «شهربانو» جایزه ندادیم؟

سال1399 فیلم «شهربانو» در جشنواره شرکت کرد، زمانی‌که هنوز جشنواره ملی و بخش بین‌الملل جدا برگزار می‌شد. در جشنواره‌ فجر ملی، یک درصد هم فکر نمی‌کردم فیلم، برگزیده نشود. به گفته بزرگواران و کارشناسان، این فیلم استانداردهایی داشت که باید کاندیدای جایزه می‌شد. من که بچه این سینما هستم و از سن کم در همین جشنواره‌ها، فعالیت‌های متعدد داشتم، به این استانداردها واقفم. آن روز تصورم این بود که قرار است با همین استانداردها شاخص گذاشته شود و فیلم‌ها بالا بروند. فکر می‌کردم «شهربانو» در چند بخش کاندیدا خواهد شد.

 

  • از موفقیت‌ فیلم مطمئن بودید!

نامش را موفقیت نمی‌‌گذارم، فیلمِ خوب ساختن برایم مهم بود. از این‌که میان کاندیداهای فجر حضور داریم، کاملا مطمئن بودم و می‌گفتم فیلم در جشنواره هست. در ذهن خودم این‌طور بود، فارغ از این‌که هیأت انتخاب کیست و نگاه‌ها چیست. با هر نگاهی به این فیلم نگاه شود، «شهربانو» از نظر استاندارد، موضوع و تاثیرگذاری می‌تواند کار خودش را انجام دهد. خاطرم هست در دفتر مجله فیلم برای مصاحبه ویژه فیلم‌های جشنواره حضور داشتم، حتی آن‌ها هم فکر نمی‌کردند «شهربانو» برگزیده نشود. رسانه‌ها هم مدام با من مصاحبه می‌کردند. چون اسامی فیلم‌ها هنوز اعلام نشده بود، ولی تصورشان این بود که فرشته صدرعرفایی قطعا کاندیداست. اسامی اعلام شد و فیلم ما نبود. از کسی نپرسیدم چرا؟ خیلی‌‌ها به من گفتند نامه بنویس، اعتراض کن، شلوغ کن. گفتم: نه. چون دلیلی نداشت. جشنواره‌ها هیچ‌گاه اولویت من نبوده‌اند. اگر فیلم حضور پیدا می‌کرد، خوشحال می‌شدم، ولی از نبود آن، فقط تعجب کردم. منتقدان درجه یکی مثل آقای محمود گبرلو وقتی «شهربانو» را در فجر جهانی سال1400 دیدند که جزو 5فیلم ایرانی در بخش‌های مسابقه بود، نقد و یادداشت ‌نوشتند که؛ «جشنواره‌ فجر ملی چه فیلمی را از دست داده!» بزرگوارانی مثل آقای رضا درستکار می‌گفتند جشنواره، چه فیلمی را از دست داد! نه این‌که فیلم، جایزه جشنواره را از دست داد. این‌ها برای من خیلی خوش‌آیند است، ما چیزی را از دست ندادیم. بعد از جشنواره‌ جهانی فجر، «شهربانو» به جشنواره‌های زیادی رفت و چند جایزه گرفت. در داخل هم یکی دو جایزه‌ فیلم‌نامه به دست آورد.

 

  • جشنواره فیلم شهر؟

در جشنواره‌ فیلم شهر، جایزه‌ فیلم‌نامه گرفتیم. در جشنواره‌ حوا هم جایزه‌ بهترین فیلم‌نامه را گرفتیم. این جشنواره‌ها و جوایز، هرگز برای من اولویت نبوده و نیست. شاید دلیل این‌که فیلم‌هایم هیچ‌گاه به سمت پسند جشنواره‌ها در داخل و خارج غش نکرده، همین باشد. همیشه برای من فیلم خوب ساختن، اهمیت داشته است. خودم از فیلم‌هایم راضی‌ام؛ هر فیلم، در زمان و شرایط خاصش، بهترین اتفاقی که می‌توانسته را رقم زده. این برای من به‌عنوان یک فیلم‌ساز فارغ از زن بودن که چقدر سختی‌ها را بیشتر می‌کند، شق‌القمر بوده! که بابت آن به خودم می‌بالم و منتظر نیستم دیگران به من افتخار کنند.

 

  • جدا از تفکر شما درباره عدم اهمیت زیاد جشنواره‌ها، این اتفاق تلخی نیست که یک فیلم ایرانی در جشنواره دیده نمی‌شود؟ جشنواره از کارکرد خودش دور نمی‌شود؟

می‌دانید مشکل چیست؟ چه خوش‌مان بیاید، چه نیاید، چه طرفدار فلان جشنواره باشیم یا نباشیم، متاسفانه فیلمی که در جشنواره‌ فجر حضور پیدا نمی‌کند، در چرخه‌ اکران جایی ندارد، یا خیلی سخت می‌تواند جایی پیدا کند.

 

  • حداقل پخش آن به مشکل برمی‌خورد.

و این، بزرگ‌ترین ضربه‌ای است که می‌تواند به یک فیلم زد. فارغ از این‌که در تیتراژ، نام بنیادی مثل فارابی را دارد، اما به لحاظ مستقل بودن و آن سرمایه‌ شخصی که فیلم‌ساز یا سرمایه‌گذارش گذاشته است. سهمگین‌ترین ضربه همین است که به آن فیلم و سازندگان می‌خورد؛ اتفاقی که برای «شهربانو» افتاد. فارغ از این که کرونا بود و سینما هم نیمه‌تعطیل؛ باید برای اکران فیلم در سینما، بیش از دو سالی که گذشته بود صبر می‌کردیم. می‌دانستم خیلی سخت می‌توان برای اکران این فیلم، کاری کرد. هرچند پخش‌کننده‌ بزرگوار، آقای سعید خانی خیلی همراه بودند و گفتند: «اگر بخواهید من هم بابت پخش و اکران فیلم همراهی می‌کنم، اما باید صبر کنیم تا بالاخره بعد از کرونا سینماها دوباره جان بگیرند. چون حیف است و ممکن است فیلم هزینه‌های اکران را هم برنگرداند.» در حالی‌که اگر در جشنواره‌ فجر حضور پیدا می‌کرد و فقط در یک رشته کاندیدا می‌شد، اتفاق‌های دیگری می‌افتاد. اگر بخواهم از بیرون به قضیه نگاه کنم این، مهم‌ترین ضربه‌ای بود که متاسفانه گریبان‌گیر «شهربانو» شد و بعد از آن حتی در پخش بین‌الملل هم با توجه به این‌که یک‌سری مناسبات و ماجراها داشتیم، اقبالی به‌وجود نیامد.

من سال‌هاست در پخش بین‌المللی فیلم کوتاه فعالم و با سازوکار پخش فیلم آشنا هستم. پخش‌کننده‌های شناخته‌شده‌ سینما، در همان جشنواره‌ فجر، فیلم‌های‌شان را برمی‌دارند. فیلم ما نتوانست پخش‌کننده‌ حاذقی چه در داخل و چه در خارج داشته باشد. به گفته‌ خیلی از خارجی‌ها، اگر فیلم به شکل دیگری به فستیوال‌های برتر درجه الف مثل ونیز و برلین عرضه می‌شد، شاید مسیر دیگری را در فضای بین‌المللی می‌رفت. به ناچار و سرانجام خودم فیلم را پخش کردم و این درخشش‌های بین‌المللی را کسب کرد. سعی کردم جلوی ضرر را از جایی بگیرم. ولی فیلم هم مثل شهربانوی قصه، بدشانس و بی‌ستاره بود. واژه‌ بی‌ستاره را برای شهربانو استفاده می‌کنم؛ چون در هفت آسمان، یک ستاره هم نداشت. فیلم هم بی‌ستاره‌ شد و پناه و پشتوانه و حامی نداشت. بعید می‌دانم مسئولان سینمایی به هیچ‌یک از نکاتی که گفتید حتی فکر کرده باشند. اما هریک من را دیدند، روی گشاده نشان دادند و ابراز خوشحالی کردند از این‌که افرادی مثل من هنوز پای اعتقاد‌شان هستند و هنوز مدل خودشان کار می‌کنند، ولی هیچ‌یک در حد یک تماس تلفنی قدمی برای طرح‌ها، فیلم‌ها و فیلم‌نامه‌هایم برنداشت.

جالب است بدانید وقتی برای شهربانو، جویای سرمایه بودم، سرمایه‌ای که هیچ‌گاه جذب نشد! با پیگیری بسیار از آقای محسن هاشمی که آن زمان رییس شورای شهر تهران بود، دو دستور حمایتی گرفتم. چون «شهربانو» یک فیلم شهری بود؛ در لوکیشن‌هایی که انتخاب کردم، تهران ناصری را در نظر گرفتم. قصه در منطقه‌ 9، 11 و 12 تهران اتفاق می‌افتد که در فیلم کاملا مشخص است. به کمیسیون اجتماعی شورای شهر، دستور حمایت و همراهی دادند. آقای مسجد‌جامعی هم همراهی کردند برای این‌که بتوانم دستورها را بگیرم و البته این کاغذها را یادگاری نگه دارم! به معاونت وقت فرهنگی شهرداری تهران هم دستور حمایت دادند.

 

  • که همه بی‌اثر بود.

همه. و هیچ حمایتی هیچ‌گاه در هیچ اشل و اندازه‌ای از طرف دوستان برای فیلم رخ نداد. ولی خوب است بدانید برای همین، خدا را صد هزار مرتبه شکر می‌کنم. گاهی به شوخی به دوستان پشت میزی و برادران و خواهران بزرگوار می‌گویم؛ فکر می‌کنم این دستورها به آن معناست که «او را معطل کنید!» مدیر روی نامه من می‌نویسد؛ «اقدام شود» ولی معنایش این است که یک ماه او را ببرید و بیاورید، امید واهی بدهید و بعد بگویید: «ببخشید نشد!» در این مسیر، بحرالعلومی خسته نمی‌شود، چون کفش آهنی به پا کرده است. چون بچه‌ پدری است که این روابط، میزها، پله‌ها، این رفت و آمدها و... همه را می‌شناسد. تمام این مسیرها را رفته‌ام، ولی فیلم‌های خودم را ساخته‌ام و بابتش خدا را شکر می‌کنم. فیلم خودم را ساختم و این فیلم خودم را ساختن، برای من از هر چیزی، ارزشمندتر است.

 

  • در ایران دعوای حیدری‌-‌نعمتی وجود دارد؛ حیدری‌ها کسانی بودند که شما را به دین‌داری قبول نداشتند. یک‌سری نعمتی هم در سینما داریم که هنرمندند. از طرف هر دو جریان، آسیب می‌بینید.

البته لطف و محبت دوستان بابت چیزهای این‌چنینی شامل حال من نشده است، اما بابت خودم بودن و این‌که گاهی نمی‌توانیم رشد یکدیگر را ببینیم، بله! حتی زنان نسبت به زنان بیشتر این‌طورند. اصرار ما برای این‌که مردان برای‌مان کاری کنند چیست، وقتی زنان برای زنان کاری انجام نمی‌دهند؛ جز مداخله، جز آزار، جز چشم و هم‌چشمی، سنگ‌اندازی و نازَنی به جای نامردی! ما‌به‌ازای این ضرب‌المثل است؛ دیگی که برای من نمی‌جوشه! در این مدت چند سال، از زمان ساخت پاسیو تا الان که در خدمت شما هستم، به این صورت زندگی کرده‌ام؛ دوستان مدام دنبال مردی می‌گردند که شاید حامی من است، ولی او را پیدا نمی‌کنند. فکر می‌کردند یک زن تنها نمی‌تواند کاری کند. می‌دانستند پدر ثروتمندی داشتم که ثروت او، سرمایه‌ مادی نبود و همسر هم ندارم. مادرم هم پس از بازنشستگی همچنان کار می‌کند. پس چه‌طور می‌شود؟ مدام با آن ذهن حاشیه‌انگار خود می‌بافند. تازه من می‌گویم: مگر موفقیتی کسب شده؟ مگر اسکار گرفته‌ام؟ مگر کن و برلین رفته‌ام؟ این دوستان دنبال چه هستند که مناقشه می‌کنند، پس می‌زنند، یا رفتارهای عجیب می‌کنند؟ یا فلان خانم سینماگر، بابت حضور من در داوری جشنواره‌ای خارجی، از داوری‌اش انصراف می‌دهد! یا از جبهه‌ دیگری، بی‌دلیل به سمت شما می‌آیند، نه برای خودتان. وقتی خبری از کار کردن من نیست، در سکوت خبری، یا در بیکاری مطلق هستم، حال من را نمی‌پرسند. وقتی پروانه‌ ساخت می‌گیرم، کسی خوابم را می‌بیند، یا عکسم را یک‌دفعه در آلبوم‌شان پیدا می‌کنند! پس خودم چه؟ اگر قرار است خودم بیرون از حرفه‌ام قرار بگیرم، چه ارزشی دارد؟ من که این‌قدر تلاش کردم فیلم خودم را بسازم، آیا آدم‌های این حرفه به‌عنوان یک همکار و یک دوست، برایم ارزش و علاقه‌ای قائل نیستند؟ حتما فکر می‌کنند چون من را سر کارش نبرده، پس نباید موفق ‌شود. یا من را سر کارش برده، ولی چون سرمایه نداشته و پول کمتری به من داده و الان دارد می‌درخشد، بیخود دارد می‌درخشد! با تحلیل‌های غیرمنصفانه برای من تازگی ایجاد می‌کنند. این چیزها برای من عادی شده و حتی گاهی تفریح است. مثلا ویدیوی من را 20هزار نفر دیده‌اند، ولی 200نفر لایک کرده‌اند. یعنی افراد می‌بینند کجا هستم و چه کار می‌کنم، ولی حال‌شان خوب نیست. من به پویا بودن، زنده‌ام. باید زنده زندگی کنم، این برای من یک سرلوحه است. اگر قرار باشد هیچ کاری نکنم، که با یک مُرده چه فرقی دارم؟ حتی فرزندی ندارم که بعدا من را یاد کند، پس باید در زنده بودنم تاثیرگذار باشم. این‌ها با هم رابطه‌ علت و معلولی دارند. زنده‌ام که پویا باشم و پویا هستم که زنده باشم. باید بدانم چرا زندگی می‌کنم؟ چرا سینما را با این‌همه سختی انتخاب کرده‌ام؟ ولی این، برای خیلی‌ها خوش‌آمدنی نیست. خدا پدرش را بیامرزد کسی که صرفا دوستم ندارد و برایم خوشحال نمی‌شود. عده‌ای خوشحال نمی‌شوند و علاوه بر آن، حرکت‌های منفی در مسیرم انجام می‌دهند. همیشه برای همه‌ کسانی که خوب خواسته‌اند، خوب می‌خواهم و برای همه‌ کسانی که برایم بد خواسته‌اند، آرامش می‌خواهم. بعد از موفقیت «پاسیو» در جشنواره‌ فجر و سیمرغی که از آن جشنواره برایم به یادگار ماند، از اولین گروهی که تشکر کردم، همین دوستان بودند. کسانی که دوست نداشتند من را در آنجا و در آن موقعیت ببینند. آن‌ها بیشترین خدمت و محبت را به من کردند، چون انگیزه‌هایم را تقویت کردند.

 

  • قواعد و قوانین جمهوری اسلامی برای کار کردن یک خانم سینماگر در هر قامتی، سخت است؟

قواعد جمهوری اسلامی به‌طور کلی برای هر خانمی در هر حرفه‌ای، سخت است.

 

  • واقعا سخت است؟

بله.. خیلی.

 

  • چرا؟

چون تصور می‌کنم نگاه جمهوری اسلامی به زن، بیشتر شعاری است و گاهی محدود به فرزندآوری تا افتخارآوری! دولت، شعارهای زیبایی می‌دهد، اما فراتر از شعار و در عمل این‌طور نیست. البته من اصولا نگاه زن و مردی ندارم، اما سوال شما درباره یک جنسیت خاص پرسیده شد؛ زنان و قواعدی که برای زنان در جمهوری اسلامی برای کار به‌خصوص در فعالیت‌های هنری وجود دارد، سخت و بازدارنده است.

 

  • این قوانین نوشته شده، یا نانوشته است؟

بیشتر، قوانین نانوشته است. حرف‌های دست به دست چرخیده، تحلیل‌ها و برداشت‌های غلط و عرفی که از آن‌ها بیزارم. مثل این‌که چون خیلی جاها زور مرد بیشتر است، پس نگاه به زن، جنس ضعیف است که مشمئزکننده است. چه جنس ضعیفی؟ ضعف ما کجاست!

 

  • در کشور ما، قوانین نوشته شده و شعارهای موجود ظاهرا قوانین حمایتی است، شعارها نسبت به حضور و بروز زن‌ها خیلی زیبا و پیشرو هستند، اما در میدان و صحنه، اتفاق دیگری می‌افتد.

بله، یعنی ماجرای ما، آواز دهل شنیدن از دور خوش است! فکر کنم تمام دوستان هم‌قطار و هم‌فکر من، این رویه مستقل را برای فیلم‌سازی‌ انتخاب کرده‌اند، درنتیجه خوشحال‌ترند از این‌که مسیر سختی را از ابتدا آمده‌اند. چون نمونه‌هایی داریم که آسان‌تر کار کردند و چه اتفاق‌هایی برای‌شان افتاد و به چه سمت و سویی حتی از اهداف خودشان منحرف شدند.

 

  • تا یک جایی محرومیت، باعث رشد می‌شود، اما یک جایی مثل امروز باعث عدم انجام کار می‌شود. این، بد است. شما هم موافقید که کمی سخت بگیرند، ولی گاهی مانع انجام کار می‌شوند!

موضوع این است که این کارها، برای هیچ‌کس مهم نیست. تمام مسیری که گفتید، باید طی شود. مثلا وقتی یک فیلم در جشنواره‌های خارجی به تکرار، مورد توجه قرار می‌گیرد، باید مدیر سینمایی به این فکر کند که موضوع چیست و کارشناسان مربوط، فیلم را ببینند و بدانند فیلم‌ساز آن چه کسی بوده. قرار نیست تا ابد اگر کسی کاری کرد که ما دوست نداریم، او را صدا کنیم و سوال و جواب کنیم. گاهی می‌توانیم با آن‌ها گفت‌وگو کنیم یا معاشرت فرهنگی شکل بگیرد و خروجی داشته باشد. اما در کشور ما اگر کسی کاری کند که به نظر منِ مسئول، منِ وزیر، و منِ وکیل، نباید انجام می‌شد، می‌خواهند او را سوال و جواب کنند، یا به اصطلاح به راه راست هدایت شود. بعید می‌دانم وظیفه این عزیزان، این کارها باشد.

خیلی بد است بین فیلم‌سازی که رنجیده و به هر دلیلی فیلمش را بدون پروانه‌ نمایش، به جشنواره‌ای برده که ما دوست نداریم، تفاوتی قائل نمی‌شوند با فیلم‌سازی که فیلم او مشکلی نداشته و حرفش را به زبان سینما درست گفته و دهان‌کجی به کسی نکرده و نخواسته توهینی به قشر خاصی کند. چرا هیچ تفاوتی بین ما نیست؟ چرا گاهی آن‌ها جلوترند؟ چرا سرمایه‌ها به سمت آن‌هاست. فیلم‌ساز جوانی که دانشجو و هنرجوی من است و در کارگاه من شرکت می‌کند، اگر بخواهم به او راست بگویم، بایستی چه بگویم؟ بگویم چه آینده‌ای در انتظارت هست؟ من که اهل دروغ گفتن نیستم، اگر بگویم چه وضعیتی است؛ که می‌رود و پشت سرش را هم نگاه نمی‌کند. بگویم هیچ تفاوتی بین تو با آن کسی که فحش می‌دهد، نیست؟ اتفاقا تو را بیشتر تجزیه و تحلیل می‌کنند؟ اتفاقا در طرز فکر و جهان‌بینی و نگاه تو، بیشتر کنکاش می‌کنند که نکته‌ای پیدا کنند. چرا ما بارها افرادی را دیدیم که با سرمایه‌های آن‌چنانی حمایت شدند و فیلم‌های خاصی ساختند و بعد یک‌دفعه راهنما را به سمت دیگری زدند و به راه دیگری پیچیدند. چرا این اتفاق‌ها مدام تکرار می‌شود و هیچ تغییری شکل نمی‌گیرد؟ نه به صورت کیفی کاری را پیش بردیم و نه به صورت کمّی. به یک‌سری آدم‌ها فقط برچسب زدیم. عده‌ای را فراموش کردیم و هر کسی از دنیا رفت، برای او بزرگداشت گرفتیم!

 

  • مشکل کجاست؟ چرا در بعضی حوزه‌ها نمی‌توانیم کشور را از نقطه‌ آ به ب برسانیم؟

مشکل از اینجاست؛ کسی‌که امروز در حفظ میزش تلاش می‌کند، تاثیر بیشتری از ما دارد که داریم به فردای سینما فکر می‌کنیم. کسی‌که پشت آن میز نشسته بیشتر به این چیزها فکر می‌کند؛ به کاغذهای مقابلش و کارتابل دستوراتی که باید بدهد و نامه‌هایی که باید بخواند، بیشتر فکر می‌کند به مراسم‌ و رویداد‌هایی که قرار است صرفا گزارش و بعد فاکتور شود و... چقدر فکر می‌کند به این‌که چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟ به من و امثال من فکر می‌کند؟ به این همه زحمتکش سینما که در نان شب‌شان مانده‌اند، چقدر فکر می‌کنند؟ از دبیر محترم جشنواره‌ فیلم فجر به نوبه‌ خود تشکر کردم وقتی شنیدم قرار است برای اهالی سینما، اعضای خانه‌ سینما و زحمت‌کشان واقعی سینما، خانه‌ای به‌عنوان «خانه‌ جشنواره» در نظر گرفته شود. ایشان به تشکر من نیازی ندارد، ولی چون می‌دانستم یکی از کارهایی بوده که خیلی روی آن تاکید داشته و با توجه به این‌که آقای امینی از تدارکات و تولید، سینما را شروع کرده و از بچه‌های بدنه‌ سینماست، برای این کار تلاش کرده که حالا به ثمر نشسته.

حفظ شأن آدم‌ها، مساله‌ چند مدیر در کدام دستگاه هنری و غیرهنری است؟ حفظ آدم‌ها، حفظ جوانان، حفظ پیشکسوتان، این‌که حال‌شان خوب باشد. باید منصف باشیم، فعالیت‌های زیادی انجام شده، ولی آیا کافی است؟ اگر منِ بحرالعلومی تصمیم بگیرم فیلم نسازم، برای کسی مهم نیست. باشد من مهم نیستم. وقتی من تکرار می‌شوم و یک‌دفعه 100، 200 یا هزار شویم و مدام کم شویم، چه‌طور؟ آیا در این چرخه‌، ریزش ‌تاثیری ندارد؟ باز هم مهم نیست؟ حتما نیست، چون حتی وقتی نسبت به این نارضایتی و این اتفاق‌ها کنشی داریم، واکنشی نمی‌بینیم. گویی اصلا نیستیم.

دوستی بعد از 20سال کار در سینما، برای من درد دل می‌کرد. در کارش متخصص و درجه یک است. می‌گفت: یک‌جوری تلفنم برای کار زنگ نمی‌خورد که می‌گویم نکند مُرده‌ام و خودم خبر ندارم؟ این خیلی ناراحت‌کننده است. 43ساله است. بهترین سال‌های عمرش را در سینما کار کرده. خیلی‌‌ها این‌طوری‌اند. بهترین سال‌های عمرشان را برای سینما گذاشته‌اند. من در 38سالگی، پادرد و کمردرد را تجربه می‌کنم، چون بیشتر عمرم را سرپا بوده‌ام. معلوم است که این دردهای جسمی، سراغم می‌آید. اگر روحم قرار نباشد نسبت به جسمم پیشرو باشد، معلوم است که من و امثال من باید پیری زودرس بگیریم.

 

  • حداقل روح‌ هنرمند باید شارژ باشد تا بتواند کار کند.

باید شارژ شویم که جسم با ما همراه باشد. ما با کار کردن شارژ می شویم. نمی‌گویم رفاه ایده‌آل، ولی باید مسایل اقتصادی‌ ما حل شود، حداقل دغدغه‌ اجاره و مسایل اولیه‌ زندگی را نداشته باشیم. نمی‌گویم کسی پول در جیب ما بگذارد، ولی هیچ نظارتی وجود ندارد. یک نفر در یک سال 8سریال کار می‌کند. یک فیلم‌بردار، یک صدابردار، یک طراح صحنه، یک بازیگر، یک کارگردان الان سال‌هاست کار نمی‌کند، تفاوت این آدم‌ها با هم چیست؟ گنگ و دسته و رسته! متاسفانه آدم‌هایی که عضو هیچ گروهی نمی‌شوند، بی‌نصیب می‌مانند. وقتی نظارت نمی‌کنند، گویی جنگ داخلی راه می‌اندازند. همکارها چشم دیدن هم را ندارند. چرا؟ به خاطر معیشت!

خیلی غم‌انگیز است. آن‌قدر غم‌انگیز که گاهی فکر می‌کنم آیا در سینمای دنیا در اشل حرفه‌ خودمان چنین اتفاق‌هایی وجود دارد؟ مثلا نتفلیکس که این همه سال فعالیت می‌کند، توانست روی اکران‌ سینما اثر منفی بگذارد، طوری‌که چهار پنج پلتفرم روی چرخه‌ تولید ما اثر گذاشته‌اند؟ تولیدات با اعدادی که جابه‌جا شد و یک‌سری افراد خاص با آن‌ها همکاری کردند و از این پلتفرم به آن پلتفرم، از این سریال به آن سریال جابه‌جا شدند، بر چرخه‌ تولید اقتصادی ما، به‌خصوص ما مستقل‌ها اثر گذاشت؟ آیا آن‌ها هم این مشکلات را دارند؟ معلوم است که نه. آن‌ها بلیط‌های چندده دلاری می‌فروشند و نتفلیکس هم روز‌به‌روز بیشتر پول درمی‌آورد. تعدادی مثل نتفلیکس، هولو و اچ‌بی‌او هستند و همه‌جور تولیدی دارند، فیلم لو‌باجت آن‌ها هم می‌شود «پدر» با بازی درخشان آنتونی هاپکینز. فیلم لوباجت آن‌ها در 23جلسه فیلم‌برداری شده. بعد من که با این شرایط اقتصادی با این لوکیشن‌ها، «شهربانو» را در 23جلسه‌ می‌سازم، هیچ تفاوتی ندارم با آن کارگردان یا تهیه‌کننده‌ای که در 80جلسه فیلم‌برداری، فیلمی می‌سازد که حتی خود بزرگواران حاضر به تماشای آن نیستند! و نباید با او قیاس شوم. فقط می‌گویند بیا یک کارگاه بگذار که ببینیم چه‌طور می‌توان تولید سینما را مقرون‌به‌صرفه کرد؟

 

  • در سال‌های برنامه‌ریزی در سینما مشخص است برنامه‌ریز خوبی بودید که توانستید فیلمی مثل «شهربانو» را در 23جلسه تولید کنید.

ممنونم. خیلی‌ها می‌گویند. یعنی اگر من بدون عقبه‌ برنامه‌ریزی و دستیاری، فیلم می‌ساختم، احتمالا همین‌قدر به من بی‌توجهی می‌شد که حال می‌شود. شاید الان یک‌سری دوستان حرف‌های من را بشنوند و بگویند که دیگر قرار بود چه امتیازی بدهند؟ هیات انتخاب فلان جشنواره هستی و داور و... این کارها به توانایی‌های من مربوط می‌شود، کسی برایم کاری نکرده. این‌که من تحصیلاتش را داشته‌ام، توانایی‌ و تجربه‌اش را داشته‌ام، دوستان لطف و محبت داشتند و تصمیم گرفتند به‌عنوان داور، یا هیات انتخاب مسئولیتی داشته باشم. چه تفاوتی بین من با خیلی‌هاست؟ اگر فیلم‌سازی بودم که در 100جلسه، فیلمی با کیفیت «شهربانو» می‌ساختم، شاید توجه بیشتری به من می‌شد. شاید به نظر، آدم ویژه‌تری می‌آمدم. الان می‌گویند: بحرالعلومی که کارهای کوچک و 20جلسه‌ای دارد. مدام قضاوت می‌کنیم، تحلیل درست نداریم و بی‌حد نمادزده‌ایم.

 

  • با اشل‌های تکراری!

دقیقا! تکرار داریم و قبول نمی‌کنیم باید یک‌بار برای همیشه مغزمان را خانه‌تکانی کنیم. من این کار را کرده‌ام، آدم‌هایی بوده‌اند که درباره آن‌ها اشتباه می‌کردم و رفتارم را عوض کردم. چقدر می‌توان با افرادی که مثل ما نیستند، معاشرت دلچسب‌تری داشت. چرا باید همه شبیه به هم و حوصله‌سربَر باشیم؟ این تفاوت عقیده و تفاوت نگاه است که برای ما در این زیست‌جمعی، جذابیت ایجاد می‌کند، وگرنه ما با خیلی از کشورها که آوردن نام‌شان برای خودم ناراحت‌کننده است، چه تفاوتی داریم؟ چه تفاوتی با نگاه پر از تحجر یک‌سری آدم‌ها و دارودسته‌هایی داریم که خودمان از آن‌ها بیزاریم و به آن‌ها لعنت می‌فرستیم؟ چقدر با آن‌ها متفاوتیم که مدام داریم سر افکار یکدیگر را می‌بُریم. مدام خط و نشان می‌کشیم که در حوزه‌ علوم و فنون و هیچ بحث کارشناسی نمی‌گنجد. صرف این‌که از فلانی خوشم نمی‌آید. متاسفانه به‌شدت درگیر اِعمال سلایق شخصی هستیم. صد نفر به من می‌گویند: فلانی که دوست و آشنای توست، چرا کاری برایت نکرده؟ می‌گویم: مگر من خواسته‌ام برایم کاری کند؟ اگر همین کارهایی که کرده‌ام، با همین سبقه‌ کوچک، با همین رزومه‌ لاغر که برای خودم خیلی ارزشمند است و حتی خودم برای آدم‌هایی که من را می‌شناسند، اولویتی نداشته باشم، چرا باید کاسه‌ای را جلوی کسی بگیرم و چه چیزی از او بخواهم؟ دستم را برای چه و جلوی چه کسی دراز کنم، وقتی آدم‌ها همه‌چیز را می‌دانند. مگر وقتی جست‌وجو می‌کنید چند کارگردان زن زنده، حی و حاضر و سالم و پا به کار و صاحب ایده پیدا می‌کنید؟ مگر ما چند نفریم؟ چند نفریم که در سبد تولید، جایی نداریم. خانم درخشنده همان‌قدر باید بدود که من بدوم؟ خانم نادره ترکمانی همان‌قدر باید بدود که من می‌دوم؟ من هم همان‌قدر باید بدوم که یک فیلم‌ساز دختر جوان که از شهرستان به تهران آمده و می‌خواهد حتی یک فیلم کوتاه تجربی برای اولین تجربه‌اش در 100ثانیه بسازد. همه‌ ما باید به یک میزان بدویم و همه هم نباید جواب بگیریم؟ چرا؟ یعنی اگر کسی جواب می‌گیرد، مطمئنا راهی غیر از تلاشش رفته؟ مگر مرز تحمل چقدر است؟ کافی است منِ بحرالعلومی نتوانم روی آن مرز، خودم را مدیریت کنم، معلوم است که سُر می‌خورم. چه توقعی است که من هم نفس را مدیریت کنم، هم لفظ را مدیریت کنم. هم کارم را انجام دهم و هم زن عفیفی باشم و هم پای عقایدم بایستم؟

 

 

  • آیا مدیران با تصمیم درست می‌توانند این ریل را درست کنند و برگردانند به مسیر اصلی و درصد خطا را پایین بیاورند؟

قطعا ما نمی‌توانیم جلوی یک سری از اتفاق‌ها را بگیریم و این ماجراها به صفر نمی‌رسند، ولی می‌شود مرز آن را کنترل کرد. مراقب باشیم امثال مقصودلو (تتلو)ها به جایی نرسند که ما درنهایت با یک بیمار روحی مواجه ‌شویم، در‌حالی‌که او هم می‌توانست در نوع و سبک و سیاق خودش یک آرتیست باشد و مدیریت شود و حفظ شود. مرز باریکی وجود دارد که بیشتر مواقع نه راه پس می‌ماند و نه راه پیش!

 

  • منظورتان این است که می‌توانند آستانه را عقب بیاورند؟

مرزی وجود دارد که مثلا منِ بحرالعلومی یک جایی به خودم می‌آیم و می‌گویم؛ قرار است تو به من بها ندهی؟ من چرا به تو دهان کجی نکنم! من چرا از تو محافظت کنم؟ من چرا به یک ناسیونالیست معروف بمانم؟ این وطن‌پرستی و علاقه‌ من به سرزمین و خاکم که ارث پدری من است وقتی برای تو ارزشی ندارد، چرا من پای تو بایستم؟ وقتی تو به هیچ شکلی پای من نمی‌ایستی.

تو پای من نمی‌ایستی که یکی از اعضای این خانواده میلیونی هستم. تو برای من کاری نمی‌کنی، تو نه به آرزوهای من اهمیت می‌دهی، نه به خواسته‌ها و تلاش من و نه به توانایی‌های من اهمیت می‌دهی. منِ نوعی، منِ جوان، منِ زن، منِ مرد، منِ با رزومه، منِ بی‌رزومه، منِ صفر یا صد، تفاوتی ندارد. چرا حتی پیشکسوت‌های ما همان‌قدر درد دل دارند که من دارم؟ فقط لحن و ادبیات ‌ما تفاوت دارد. چرا امروز که می‌بینم دختر جوانی وارد حرفه‌ سینما می‌شود، قلبم می‌لرزد؛ وقتی از من سوالی می‌پرسد که باید بینی و بین‌الله به او جواب دهم، نمی‌دانم چه بگویم، بگویم راه درستی را انتخاب کرده؟ می‌گویند: خانم بحرالعلومی! شما چه کردید که شرافتمندانه به اینجا رسیدید؟ می‌گویم: مگر اینجایی که من رسیده‌ام، کجاست؟ من هنوز به جایی نرسیده‌ام. خیلی راه دارم. ولی آیا توان و انرژی برای ادامه دارم؟ من بعد از 3فیلم با پول جیب ساختن، تا کجا می‌توانم پیش بروم و این مرز برای امثال من چقدر است که روی آن پا می‌فشاریم و می‌خواهیم بایستیم؟ یک‌دفعه یک پیشنهاد عجیب و غریب از یک کشوری، آدمی، از یک طرز فکر دیگری، یا هر چیزی شبیه به این، چرا نباید هوس‌انگیز باشد؟ بعد خدای ناکرده وقتی بنده خدایی یک‌دفعه به سمت دیگری بپیچد، آدم بدی می‌شود، ولی کسی فکر نمی‌کند که ما چه کردیم که او را به اینجا رساندیم؟ او که همین‌جا نشسته بود و با ما عکس یادگاری می‌گرفت!

 

  • مثل شهربانو، یا پوران، مثل زن‌های قصه‌ شما. هیچ‌کس فرآیندی را بررسی نمی‌کند که زن به‌تنهایی طی کرده و به این نقطه رسیده، فقط نقطه اشتباه او را می‌بینند و انتقاد می‌کنند.

کلام یکی از بزرگان است که می‌گوید: تو اگر ره صد ساله بروی و به هر جایی برسی، آدم‌ها یکی دو روز از این مسیر را در نظر می‌گیرند. این را خودم تجربه کردم و می‌دانم بخش سخت‌تر مسیر مانده. می‌گویند چه‌طور بحرالعلومی دو روزه این‌قدر فعال شد؟ دو روز نیست، 20سال و 2روز است. اولین بار که سر صحنه‌ فیلم‌برداری آمدم، 9ساله بودم. روز اولی که در صحنه‌ مسئولیت داشتم 14ساله بودم، امروز 38ساله‌ام، چه‌طور آدم‌ها 24سال را در نظر نمی‌گیرند و می‌گویند 2روز است؟ الله اعلم.

 

  • با حساب و کتاب رسمی و کارمندی، شما امروز باید بازنشسته شوید!

بله، 24 سال است که در سمت‌های مختلف سینما، فعالیت‌های متنوعی کرده‌ام. همیشه هدف‌ اصلی‌ام فیلم‌سازی بود، با دیده شغل به دستیاری نگاه نمی‌کردم؛ بیشتر برای من طی مسیر بود. سعی می‌کردم کارهای متنوعی انجام دهم. مثلا تاریخی کار کنم، جنگی، اجتماعی و کودک کار کنم. سعی کردم تجربه‌های‌ چندجانبه داشته باشم تا بتوانم فیلم‌های بهتری در زمان فیلم‌سازی خودم، بسازم.

 

  • خیلی تفاوت دارید.

اما در خروجی هیچ تفاوتی نیست و تازه اگر تفاوتی هست، آن‌ها اول صف و ما انتهای صفیم. نمی‌دانم چه کسی باید پاسخ این چرایی را بدهد. کسی می‌گفت: من بهترین کارها را کرده‌ام و کارهایم را خوب انجام داده‌ام و حتی در بحث مالی خیلی دندان‌گرد نبودم، ولی الان گویی مُرده‌ام، فراموش شده‌ام. چه تفاوتی بین من و فلان کارگردانی وجود دارد که تازه از در وارد شده و این‌قدر سرش شلوغ است؟

گاهی فکر می‌کنم کسانی که تازه وارد می‌شوند، گویی برای خیلی از مسئولان و صاحبان تصمیم، اولویت دارند، چون خیلی چیزها را نمی‌دانند و بحث نمی‌کنند، مناسبات برای‌شان تازه است و راحت خیلی چیزها را قبول می‌کنند. کسی که از در وارد شده، می‌تواند راه 10ساله‌ امثال من را در 2روز برود؟ چرا نگوید چشم؟ چرا نگوید هرچه شما می‌گویید؟

 

  • کارنامه‌ درخشانی دارید، قاعدتا باید به شما اعتماد کنند.

شاید فکر می‌کنند مثل مستأجر است که می‌گویند چند سال یک‌بار باید عوض کرد. چرا؟ چون ممکن است حس صاحب‌خانه به آن آدم دست ‌دهد و درباره خیلی چیزها نظر بدهد. شاید من که در کارم، سابقه‌ دارم و یک آدم با رزومه هستم و اتفاقا جوانم و سرم داغ است، خب باید با من خیلی بحث کنند و معلوم است که به‌راحتی نمی‌پذیرم، ولی تازه‌وارد همین‌که در را برایش باز کرده‌اند، با دُمش گردو می‌شکند، پس اولویت دارد که از او حمایت کنند، میلیاردها تومان سرمایه در اختیارش بگذارند و مهم نباشد خروجی چه شد. یه فیلم‌بردار خوب و دو تا بازیگر معروف کنارش، حل است!

 

  • مدیر می‌گوید در اکران هم شلوغ می‌کنیم و به دوستان‌مان می‌گوییم به‌به و چه‌چه بگویند و تعریف کنند!

کاملا! در جشنواره هم ان‌شاءالله هوای ما را دارند و در اکران هم شلوغ می‌کنیم و... آن فیلم‌ساز دو تا فیلم دیگر هم با همین روش می‌سازد، در فیلم چهارم می‌چرخد سمت دیگری و بعد همین حامیان می‌گویند: «عیبی ندارد، حالا سراغ فرد دیگری برویم!» ولی عیب دارد؛ خیلی هم عیب دارد. چون آن چند ده میلیاردی که برای آن چند فیلم سرمایه گذاشته شده، می‌توانست سرمایه‌ای باشد برای 5 فیلم‌ساز صاحب‌سبک و ایده، خاک خورده و زحمت کشیده! فیلم‌سازان امثال من، کسی را دور نمی‌زنند ولی ما برای کسی مهم نیستیم. نمی‌خواهم نام ببرم، فکر می‌کنید کسی می‌نشیند و حساب می‌کند که ما برای آقای فلانی چقدر هزینه کردیم و خروجی او برای ما چقدر بود که الان مقابل ما ایستاده؟ مگر کسی این‌ها را محاسبه می‌کند؟ پس آدم‌های جدید اولویت دارند. فقط گاهی تیتری از اختلاف می‌بینیم، وگرنه اختلافی نیست.

 

  • این دعواها زرگری است و دارند کاسبی خودشان را می‌کنند.

بله یک ماکت از اختلاف است که بگویند ما هم متوجهیم.

 

  • چرا با پلتفرم‌ها کار نمی‌کنید؟

من دوست دارم کار کنم ولی... باور می‌کنید همین الان هم دست یکی از پلتفرم‌ها طرحی دارم که می‌دانم رد می‌کنند، فقط به اصرار دوست تهیه‌کننده‌ام ارایه کردم. اتفاقا دوست دارم، چون تصور می‌کنم نگاه زنانه‌ای که به زن‌ها باید وجود داشته باشد، در سریال‌ها چقدر درست به تصویر کشیده می‌شود؟ حتی در سریا‌ل‌های تلویزیونی هم این‌طور است؛ بسیار هم بدتر. چرا تمام زنان تلویزیون مدام دارند سالاد درست می‌کنند؟ همه در آشپزخانه هستند؟ تلویزیون چقدر در سریال‌ها می‌تواند به مسایل روز بپردازند؟ الان که بیشتر فیلم تاریخی تولید می‌کند، چون ظاهرا نمی‌توانند به مسایل روز بپردازند.

چرا زنان ما در تلویزیون مشغول گریه کردن هستند، بالای سر بیمارشان در بیمارستان دارند قرآن می‌خوانند، یا سالاد درست می‌کنند! در پلتفرم‌ها هم که زنان سریال‌ها همه یا بیچاره‌اند یا جانی و... پلتفرم‌ها از یک‌طرف بام افتاده‌اند و تلویزیون هم از این طرف افتاده. کنش زن‌ها به این مسایل محدود شده. وقتی نگاه ما این‌طور است، چه توقعی از جامعه داریم؟ من در فیلم خودم، در حدی که زورم می‌رسد، زنانی را نشان می‌دهم که متفاوت عمل می‌کنند، چون واقعیت زندگی همین است. ما زنانی داریم که وقتی می‌خواهند وارد یک رابطه‌ جدید و آشنایی شوند که علاقه‌مندی‌شان است و قرار است به ازدواج ختم شود، باید صد مدل اضطراب و استرس بکشد، چون قبلا نامزد داشتند و به هم خورده. غزاله‌ در فیلم «قطع فوری» همین مشکل را داشت، ولی با صداقت به همسر آینده‌اش گفت. چرا این مسایل در جامعه ما وجود دارد؟ آیا این نگاه، نسبت به مردها هم وجود دارد؟ چند درصد؟ این‌ها از کجا آمده؟ درست است که این‌ها عرف غلط است، ولی رسانه هم خیلی تاثیر داشته و مزید بر علت بوده! سینما رسالت مهمی داشته بابت این‌که درباره این معضل‌های اجتماعی، صحبت کند. ولی در پلتفرم‌ها و تلویزیون خیر.

چرا ما مدام در حال برداشت‌های غلط از عرف‌های غلط هستیم؟ شب عید هر سال خانه‌تکانی مغز، از خانه‌تکانی خانه جذاب‌تر و مفیدتر است و بیشتر می‌تواند به آرامش ما کمک کند. آدمی که درباره دیگران دچار سوءتفاهم است، مدام برداشت‌های غلط می‌کند و فقط خودش از خودش باید تایید بگیرد، زندگی سختی دارد. بعید می‌دانم خیلی از مسئولان شب‌ها راحت بخوابند. شاید از آن‌ها بپرسید و بگویند: نه. ولی در تنهایی خود‌شان، بعید است پاسخ این باشد.

 

  • اصرار و تاکید هنرمندانه‌ای بر زندگی با شرافت و با نجابت زن‌ها در فیلم‌های‌تان دارید. حدود دو سال است که مدام درباره حجاب صحبت می‌کنیم، اما امروز هم نمی‌دانیم حجاب اولویت دارد یا عفاف و نجابت زن؟

دو سال است که هر کسی با هر طرز فکری فریاد زن، زندگی آزادی سر می‌دهد. حالا چقدر زن در این دو سال درست دیده شده؟ چقدر زندگی و چقدر آزادی واقعی دیده شده؟ خوب است هرکسی از خودش بپرسد، چون ما ارج‌گذاری به زن ندیدیم، چه این طرفی‌ها، چه آن طرفی‌ها و چه بی‌طرف‌ها. منظورم از بی‌طرف، وسط‌بازها نیستند، منظورم کسانی هستند که دوست ندارند جزو هیچ دسته‌ای باشند و به‌نوعی می‌توان نام آن‌ها را گروه حق و حقانیت گذاشت که می‌خواهند سمت حق باشند. نه زندگی به آن معنا جاری بود، با این شرایط سخت اقتصادی و فشار روی تمام حرفه‌ها و اقشار مردم، و نه آزادی که شبیه یک کابوس شده است. بنابراین باید نگاه‌مان را متفاوت کنیم. یعنی زاویه‌‌دیدمان را در زمان و در موقعیت درست انتخاب کنیم. قرار نیست من همه‌چیز را از نگاهی ببینم که خودم دوست دارم. دوستان مختلفی دارم؛ به قول دولت بدحجاب، بی‌حجاب و باحجاب که همه به دید من محجوب‌اند و این، مهم است. با هر نگاه و پسندی دوستی می‌کنم، این لذت را چشیده‌ام و به دیگران پیشنهاد می‌کنم. اگر با آدم‌های مختلف ارتباط داشتید، می‌توانید نام خودتان را انسانِ اجتماعی بگذارید که در زیست‌جمعی، کار و زندگی می‌کند.

در حوزه‌‌ زنان خیلی می‌شود حرف زد و کار کرد، می‌شود غر زد و حتی دعوا کرد و درآخر جنگید، ولی من در همین فرصت و رخصتی که فعلا داشتم، توانستم کمی از زنانگی در دل سینما حرف بزنم که اتفاق شیرینی بود. امیدوارم ادامه هم داشته باشد. به شرط حیات و توفیق، به امید خدا.